فهرست وبلاگ من

سه‌شنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۹۰

ایا ما ایرانیان از هرنظر امادگی * داشتن دمکراسی* را داریم ؟ / کمی فکر کنید

....... بنظر من مردم ایران در وهله اول بعداز سقوط حکومت اسلامی نیاز به یک *دیکتاتور خوب * دارد ولی ایا دیکتاتور خوب هم وجود دارد ؟ باز بنظر من اری وجود دارد . افسوس گذشته را نباید خورد اما واقعیت این است که ایران یک موقعیت تاریخی بزرگ را در دوران رضاشاه از دست داد یا در حقیقت بعد از دوران رضاشاه از دست داد. اگر تعداد بیشتری از همان معدود باسوادها و روشنفکرهای آن دوره با رضاشاه همکاری می کردند یا امکان همکاری پیدا کرده بودند و اگر محمدرضاشاه از جنس پدر می بود و رفرم های او را ادامه می داد شاید ما امروز در وضع دیگری می بودیم.

دو عامل در اروپا و آمریکا بر دمکراسی مقدم بوده است: یکی قانون و دیگری سواد. در غرب، پایه های حکومت قانونمند و در عین حال دیکتاتور قرنها پیش گذاشته شد و مشکلی به اسم بی سوادی قرنهاست در جهان غرب وجود ندارد. در غرب، قانون وجود داشت و همه از آن پیروی می کردند اما طبقات مختلف و همه مردم در مقابل آن برابر نبودند. در نتیجه اندیشه رو به رشد برابری همه در مقابل قانون که خود زاییده گسترش آموزش همگانی و باسواد شدن مردم بود و هم چنین برخوردار شدن همگان از حق رأی، همان دیکتاتوری ها کم کم به سیستم های دمکراتیک منجر شد.

یک حکومت دمکراتیک از نوع غربی در خاورمیانه و در کشور ما، اگر اساسا ممکن باشد و تحقق یابد، در عمل توان و پویایی مقابله با مشکلات اجتماعی از قبیل بی سوادی، بی قانونی، ستم دینی، ستم ملی، تبعیض جنسی و غیره را ندارد.

اجازه بدهید مثالی بزنم: اهمیت آزادی بیان و آزادی مطبوعات در این است که قدرت را مهار کند، مثلا اگر در آلمان روزنامه ای فاش کند که یک وزیر کار خلافی کرده است، مثلا رشوه گرفته، آن وزیر همان روز استعفا می دهد و دادستان همان روز دستور تحقیقات علیه آن وزیر را صادر می کند. در ایران در حال حاضر حتا روزنامه های داخل کشور در مورد دزدی های میلیونی و میلیاردی می نویسند، اما آب از آب تکان نمی خورد و هم ملت و هم حکومت تنها واکنشی که نشان می دهند شانه بالا انداختن است!

بگذارید مثال دیگری بزنم و چین دیکتاتور را با هند دمکراتیک مقایسه کنم. دو کشوری که هم از نظر جمعیت، هم مساحت و هم تاریخ استقلال به هم شبیه هستند. هند در سال 1947 مستقل شد و چین در 1949 انقلاب کرد.چینی ها کماکان فاقد آزادی های سیاسی و نوعا اجتماعی هستند، آزادی بیان و آزادی مطبوعات ندارند، اما بی سوادی در چین تنها 7 درصد است، بعد از انقلاب چین دیگر مردها حق بستن پای زنانشان را ندارند و تعداد اعضای عالی رتبه حزب کمونیست که به جرم رشوه خواری اعدام شده اند، به هر حال، نشان از نوعی قانونمندی دارد. آمار بهداشت عمومی، کاهش مرگ و میر، درآمد سرانه و استاندارد زندگی در چین به سرعت در حال پیشرفت است.

در هند بر عکس چین، تمام آزادی هایی که در اروپا هست وجود دارد اما 52 درصد جمعیت هنوز بی سواد هستند و نمی توانند روزنامه بخوانند، سیستم «کاست» هنوز به جای خود باقیست و فساد اجتماعی و اداری بیداد می کند. دمکراسی هند توان از بین بردن بی سوادی و نابرابری زن و مرد و یا سیستم «کاست» را ندارد. چرا؟ به این دلیل که بی سوادها به سیاستمداری که می خواهد بی سوادی را از بین ببرد رای نمی دهند، مردها به نمایندگانی که علیه ستم جنسی فعال باشند رای نخواهند داد و اعضای کاست های بالا و قدرتمند به نماینده و سیاستمداری که سعی کند سیستم آنها را برچیند رای نمی دهند.

بر گردیم به کشور خودمان، فرض کنید امروز یک همه پرسی آزاد و دمکراتیک برگزار شود که در مورد برابری زن و مرد در برابر قانون، حقوق مربوط به ارث، حق طلاق، ممنوعیت خشونت خانگی و غیره تصمیم گیری کند. فکر می کنید چند درصد از مردان و زنان ایران به برابری کامل حقوق رای خواهند داد؟ من چون بدبین هستم می گویم کمتر از 50 درصد!

باز هم مثالی می زنم: بسیاری از آقایان ایرانی ساکن اروپا بعد از سالها زندگی در ممالک دمکراتیک و پیشرفته برای ازدواج یا به ایران می روند یا ازدواج پستی می کنند. دلیلش این است که اولا زن باکره می خواهند، دوم زن حرف گوش کن می خواهند و سوم زن کدبانوی خانه دار می خواهند (اینکه آیا زنان ایران هنوز همان هستند که آنها در ذهن دارند، موضوع دیگریست). این امر البته در مورد سایر مسلمان های خاورمیانه و آفریقا هم صدق می کند.سوال دیگری می کنم: فکر می کنید چند درصد ایرانی ها در خارج از کشور از موهبت آزادی بیان و آزادی مطبوعات استفاده می کنند و روزنامه می خوانند؟ منظورم البته روزنامه های انگلیسی و آلمانی و فرانسوی است. چند درصد از ایرانی ها پیگیر اخبار تلویزیون و گزارش های اجتماعی مربوط به جامعه ای که در آن زندگی می کنند هستند؟

من واقعا از آن دسته آدم هایی نیستم که می گویند مثلا ما ایرانی ها چنین و چنان هستیم و بهترین یا بدترین ملت دنیا هستیم. اما می گویم که در ابتدای دوران رضاشاه 95 درصد مردم ایران مطلقا بی سواد بودند و آن 5 درصد دیگر ته سوادی داشتند. این به این معنی است که من و شما در بهترین حالت، نسل سوم باسوادها در ایران هستیم و هنوز با کشور های غربی فاصله زیادی داریم. اگرچه درصد باسواد ها در ایران خیلی زیادتر شده اما درصد آگاهان و سطح آگاهی رشد زیادی نکرده است. شما نگاهی به بحث و جدل های اینترنتی بیاندازید


از نظر من، حکومت رضاشاه با همراهی یارانش مثل مرحوم داور و تقی زاده، یک دیکتاتوری خوب بود. من معتقدم ما امروز هم محتاج یک دیکتاتوری خوب هستیم که بتواند مشکلات بزرگ اجتماعی ما را حل کند تا تازه زمینه برای یک سیستم دمکراسی پارلمانی آماده شود. در غیر این صورت آن سیستم دمکراسی پارلمانی که امروز و در شرایطی که همه چیز ویران شده است پای بگیرد، توان آباد کردن خرابه ای به نام ایران را ندارد.







کوتاه شده :از کریم توانگر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر