....در نگاهی کلان تر به موضوع* مجرم* همو خود قربانی جامعه ای است که در آن تربیت شده است و این ،همان نقطه نگران کننده است چه آن که پرونده های حاضر در دادگاهها با رأی دادگاه و تصمیم اولیای دم دیر یا زود مختومه می شود اما میلیون ها جوان و نوجوان دیگر ایرانی در جای جای این کشور ،در معرض ْآسیب های این چنینی هستند ، آسیب هایی که گاه در قامت قتل و قاتل و مقتول رخ می نمایاند ، گاه جوان ایرانی را از دیوار خانه مردم بالا می برد ، یا او را به مسلخ مواد مخدر می برد ،یا به مشکلات جنسی و بیماری های لاعلاج مبتلا می سازد و نهایتاً او را افسرده ، عاصی ، ناامید ، فحاش ، بی حوصله ، زود رنج و بی اخلاق می کند.البته منظور این نیست که همه جوانان چنین اند اما نمی توان خود را به خواب زد و با * شعار درمانی * ، واقعیت ها را نادیده گرفت و وجدان خود را آسوده پنداشت. بخش قابل توجهی از جوانان ما همان گونه اند که در سطور بالا بدان اشاره شد.. کلیت جامعه ما با شیب قابل ملاحظه ای دچار سقوط اخلاقی شده است. خانواده به ویژه در شهرهای بزرگ ، آن جایگاه سابق خود را از دست داده است و هم از این روست که حدود یک پنجم ازدواج ها به طلاق حقوقی می انجامد و بخش عمده باقی مانده هم دچار اختلال و طلاق عاطفی اند. احترام والدین مانند قبل نیست. حرمت زنان در جامعه محفوظ نیست و جامعه ای که تا دیروز زنان و دختران را ناموس خود می پنداشت ، با شگفتی می بیند که جوانش در خیابان بر سر زن مردم عربده می کشد یا در حضور بانوان ، از گفتن رکیک ترین دشنام ها ابایی ندارد.
حجب و حیا ، گوهر کمیاب جامعه شده است ، خدا نکند فیلمی از روابط خصوصی یک نفر به بیرون درز کند ، همه در بلوتوث و ایمیل کردن آن به یکدیگر سر از پا نمی شناسند، از همسایه ، فقط یک نام باقی مانده و شاگردی و استادی ، به قالب های خشک و بی روح محدود شده است، دروغ به راحتی آب خوردن رد و بدل می شود،کمتر کسی از این که جنس درجه سه را به نام کالای اعلا قالب کند عذاب وجدان می گیرد ، روابط جنسی خارج از خانواده یک واقعیت تلخ است ، صله رحم به مهمانی های رسمی و تعارفی تقلیل یافته ، لبخندها عمدتاٌ تصنعی شده و … . ما دیگر همان *جامعه قبل* نیستیم.
پزشکی قانونی اعلام کرده که طی ۱۰ سال اخیر به طور متوسط هر ۸ ساعت یک نفر با سلاح سرد کشته شده اند و هر روز به طور متوسط ۱۶۰۰ پرونده نزاع در این نهاد قانونی تشکیل می شود (خبرگزاری مهر).
این ها که آمار ساختگی بی بی سی و رادیو اسرائیل نیست.واقعیت های تلخ و گزنده جامعه امروز خود ماست. کجای تاریخ ایران ، هر روز در این سرزمین بلازده و سوخته، ۳ نفر فقط با سلاح سرد کشته می شوند. چه زمانی در این سرزمین طلاق این همه گسترش داشت؟ چه زمانی این همه جوان معتاد داشتیم؟خیانت های خانوادگی و تن فروشی و دختران فراری ، کی در این کشور تا بدین حد رواج داشت؟ همین الان با ۷۵ میلیون جمعیت ۱۳ میلیون پرونده قضایی داریم! که اگر برای هر پرونده حداقل ۲ نفر طرفین دعوا را در نظر بگیریم ، معنایش این است که همین الان ۳۰ – ۲۰ میلیون نفر از جمعیت ایران در حال نزاع قضایی با یکدیگرند! وحشتناک نیست؟! کجاست آن دوستی ها و صداقت ها و گذشت هایی که جامعه ایران را در جهان ممتاز می کرد؟!
دیری نخواهد پایید که همه آنچه در طول تاریخ از فرهنگ و تمدن و دیانت و انسانیت اندوخته ایم ، به باد فنا برود.
با تعغیراتی از کلمه
.
فهرست وبلاگ من
پنجشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۰
چهارشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۹۰
دیگه *سکوتم از رضایت نیست ، دلم اهل شکایت نیست * به بهانه
....این مطلب را دارم می نویسم به بهانه اخرین لینکم *بره نباشیم * . بعداز ارسالش چنانچه حدس می زدم و فکر می کردم کامنتهایی ر سید که غیر از یکی همگی نشان می داد هنوز ما سرسری و با عجله می خوانیم ،قضاوت می کنیم و زندگی هم راه خودش را می رود ، اما چیزی که بیشتر مرا در فکر فرو برد تلاش دیگران برای زدن حرف خویش بدون ناراحت کردن طرف *مقابل * است که ما ایرانی ها متخصص اینکار هستیم .لینک را خودم نوشتم و البته که می دانم دارم * چه می نویسم *و عجیب اینکه در یکایک خط ها * شخص یا کسی * را نام نبردم یا حتی زیر سوال ! فقط هشداری بود که مواظب باشید چراکه* خط مزدوران رژیم* که همه هم به بودن انها و فعالیتشان در ازادگی اگاهی کامل دارند عوض شده ، مثل این است که بدوستم بگویم داری میری بیرون حواست باشه که خیابانی که هرروزه داری میری ترافیک سنگینی داره و از یه راه دیگه برو ، و اونم بگه متشکرم می دونم و حواسم جمع است که به ترافیک نخورم. اما چرا سیل کامنتهایی که می تونست دلگرمی باشد تبدیل می شود به * جو منفی به سایت دادن * و یا * داری اتهام می زنی * و یا * کلی گویی نکن * و همینطور تو در عوض ان مجبور شوی مرتب در * هر کامنتی * بگویی که به پیر به پیغمبر کاذب ! قصدم چنین نبوده اما انگار با دیوار حرف می زنی یا اینکه فقط حرف باید حرف خودشان باشد و درست !.وقتی هم از یکیشون سوالی می کنی دیگه پیدایش نمی شود انگار نباید جواب ان سوال را بدهد !یا به صورتی طفره می رود !یعنی رک و راست جواب نمی دهد . بگذریم در اینجا فرصتی است که بگویم منظورم چه بوده ، هرگز فراموش نکنید که ما در یک دنیای خیالی یا مجازی داریم زندگی می کنیم که هر کسی می تونه هرکسی باشد یا خودشو نشان بده بد یا خوب زشت یا زیبا پررو یا کم رو ، در این دنیای خیالی به کسی نمی توان * اعتماد * داشت ، دیروز من با ان لینک خواستم فقط هشداری داده باشم که کاملا مشخص است مزدوران رژیم خطی را که قبلا داشتند عوض کردند و این بار گرگهایی هستند در لباس میش (بخوان بره ( و سبک و سیاق قبلی خویش را عوض کرده و بیشتر متمایل به * ناراضی * بودن را نشان می دهند ، خوب اینجا نظر من چیست بعنوان یک عضو ازادگی ؟ خیلی رک و راست بگویم قدم مزدوران رژیم ، چپ ها ، راست ها ، رادیکال ها ،کج ها و معوج ها و همه و همه به ازادگی مبارک ، مبارک چون به دمکراسی باور دارم و زیبایی و نشاط ان ،به بهبود تفکر ما و عوض کردن ان ،به بحث و تبادل نظر میان مخالفین خود که راه را برای تفکر و تحمل مخالف خویش اماده می کند . با صدای بلند می گویم دشمن من و دوست من به ازادگی خوش امدید و اگر در لینکهای قبلی من نشانی خلاف این گفته را پیدا کردید خبرم دهید تا یک لینک بزرگ عذرخواهی چاپ کنم ، پس حرف خودم را زدم و از دشمن خودم هم خواستم بیاید ، اما ، اما بداند که مثل عقاب تیزبین چشم هایم را بازتر خواهم کرد و انها را رسوای عام و خاص .
همگان مانا باشید .
همگان مانا باشید .
سهشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۹۰
دوستان فقط این روزها * بره * نباشیم
....فقط بره نباشیم ، مدتیست که ازادگی مورد توجه اقبال مردم ایرانی قرار گرفته و روزبروز محبوبیت ان زیاد و طبعأ مسئولیت سنگین ان بر دوش ما خواهد بود ، زیر تمام اینها همگان می دانیم که نیروهای سایبری دشمن یا همان حکومت اسلامی مردم کش با میلیون ها دلار بی زبان دست ادم های ابله و زبان دار چه ها می کند . بعداز پیگیریها که کردم و هرگز هم اسم نمی برم چون پرنسیپ خودمو از دست نمیدهم مورد هجوم بی وقفه از طرف دوستداران ! حکومت جنایتکار اسلامی قرار گرفته ، تا چندی پیش ازادگی به روال همیشگی خودش می رفت خوش و خرم بدون درگیری تا سروکله عده ای پیدا شده که دیدند برنامه قبلی انها جواب نمی دهد انها
هم * ظاهرا * از اصطبل می خورند و هم از اخور ، اعتنایی نکنید به انها و دیر یا زود چهره اصلی انها را خواهید شناخت . انها می ایند ناامیدی و یاس می کارند و دودستگی درست می کنند و پول خوبی هم از قبل خون بناحق ریخته شده انسانهای ازاد میگیرند . مدتی است که اگر توجه کنید دیگر از روزمزد بگیر های حکومتی خبری نیست اما بجایش عدهای با پروفایلهای تازه و حتی نه چندان قدیمی پروژه ای را شروع کردند که کارشان ظریف است و هم اوایی تا حد زیادی و بعد * بنگ * . وظیفه تک تک ماست نگذاریم به هدفشان برسند ،ایا امادگی انرا دارید ؟ اگر دارید پس بجنبید؟ تا * بالاترینی * ی دیگر خلق نکردند . همه را بگذارید زیر ذره بین حتی مرا . ببینید و کامنتها را با دقت بخوانید و با سوالات مختلف انها را در موقعیت کرنر یا گوشه قرار دهید ، فراموش نکنیم که ما برای مردم کار می کنیم و فرزندان اینده این سرزمین ولی انها برای شهرت ،شهوت و مزایای بسیار دزدیده شده از مردم کار می کنند .
به هوش باشیم و ازادگی را از دست ندهیم ، دوستان خود را به ازادگی دعوت کنید و دست در دست حداقل معیاری ابرومند در فضای فعلا پاک مجازی درست کنیم .
زنده باد ایران
مرگ بر هیچکس .
هم * ظاهرا * از اصطبل می خورند و هم از اخور ، اعتنایی نکنید به انها و دیر یا زود چهره اصلی انها را خواهید شناخت . انها می ایند ناامیدی و یاس می کارند و دودستگی درست می کنند و پول خوبی هم از قبل خون بناحق ریخته شده انسانهای ازاد میگیرند . مدتی است که اگر توجه کنید دیگر از روزمزد بگیر های حکومتی خبری نیست اما بجایش عدهای با پروفایلهای تازه و حتی نه چندان قدیمی پروژه ای را شروع کردند که کارشان ظریف است و هم اوایی تا حد زیادی و بعد * بنگ * . وظیفه تک تک ماست نگذاریم به هدفشان برسند ،ایا امادگی انرا دارید ؟ اگر دارید پس بجنبید؟ تا * بالاترینی * ی دیگر خلق نکردند . همه را بگذارید زیر ذره بین حتی مرا . ببینید و کامنتها را با دقت بخوانید و با سوالات مختلف انها را در موقعیت کرنر یا گوشه قرار دهید ، فراموش نکنیم که ما برای مردم کار می کنیم و فرزندان اینده این سرزمین ولی انها برای شهرت ،شهوت و مزایای بسیار دزدیده شده از مردم کار می کنند .
به هوش باشیم و ازادگی را از دست ندهیم ، دوستان خود را به ازادگی دعوت کنید و دست در دست حداقل معیاری ابرومند در فضای فعلا پاک مجازی درست کنیم .
زنده باد ایران
مرگ بر هیچکس .
زیبا شناختی دروغ و چرایی دروغ گفتن ما ایرانی ها
....فراگیری دروغ در فرهنگ ایرانی, بدون قصد فریب, بطور خود به خودی و حتی تا حدودی معصومانه صورت میگیرد. سیر این آموزش و پرورش بقدری طبیعی و بدیهی است که تجزیه و تحلیل آن برای فردی خارج از حوزه فرهنگ ایران, تقریبا غیرممکن میباشد. حتی خود فرد ایرانی نمیتواند در مورد میزان سهم خود و سهمی که دیگران در دروغگو گفتن او دارا میباشند, قضاوت درستی داشته باشد
دلایل گفتن این دروغ ها غالبا برای گریز از"قیود"میباشند, که به جای تجدید نظر کردن در آن بندها و قیودهای خود ساخته و خود بافته, فرد ایرانی ترجیح میدهد دروغ بگوید.
دلیل دیگر برای گفتن دروغ, اجتناب در"نه"گفتن و"نه"شنیدن است. زیرا به هر دلیلی* انسان ایرانی *علاقه به زندگی بر روی زمین واقعی را ندارد. او بجای آنکه واقعیت را بپذیرد و بروفق مراد خود بسازد, به یک واژه واهی به نام"امید"دل میبندد و با پرهیز از صراحت, آن را مبدل به مفهومی گسترده کرده تا آرزوهایش را در ظروف خالی اش تکثیر نماید.
.
در اینجا "دروغِ به خود" صورتی زیبا یافته و "واقعیت" در "خیال خوش" استحاله می یابد, بدون آنکه در عالم واقع تغییری حاصل شده باشد.
بدینوسیله نه تنها آدم برای پرهیز از مواجهه شدن با واقعیات, به زیبا سازی دروغ روی آورده, بلکه از زیر بار مسئولیت نیز شانه خالی کرده است. زیرا"نه"گفتن تصمیمی است قطعی, زنده و پویا. به همین دلیل نیز آرزو بر باد ده میباشد. که در اغلب اوقات نشان در عدم توافق با شخص درخواست کننده دارد, یا لااقل اینطور تلقی میشود. لذا تبعاتی بدنبال خواهد داشت مبنی بر از دست دادن دوست یا تراشیدن دشمن, که بدتر از این دو, جنبه اخلاقی و وجدانی آن میباشد.
در فرهنگ ما, حتی در فرهنگ اداری, که میبایست صرفا مجری"قانون"باشد, از دادن پاسخ صریح به ارباب رجوع اجتناب میکنند, که بدین وسیله به اصطلاح عام
"او را سر کار میگذارند". لذا همه چیز بر اساس"روابط"شکل میگیرد و چیزی به نام"ضوابط"به مرور زمان رنگ میبازد. در اینجا نقش سمپاتی/آنتیپاتی بسیار پر رنگ تر میشود. نتیجه آنکه یا بین کارمند و ارباب رجوع دوستی ایجاد میشود یا تا سر حد نارضایتی و خصومت پیش میرود.
چون روابط ما ایرانیان ناشفاف و آلوده به تظاهر و ریا میباشد,"قسم"خوردن که وسیله ای خشن برای"باوراندن"به دیگری میباشد, از ضروریات اجتناب ناپذیر زندگی ما میگردد. و از آنجائیکه مردم از پذیرفتن مسئولیت وحشت دارند, لذا با رفتار نه/آریِ خود مجبور به تقسیم "حقیقت" میگردند, که نتیجه این تقسیم بندی چیزی جزء بی نظمی و اغتشاش و رفتار خودسرانه نخواهد بود. طرف دیگر مدال قسم, الزاما طلب بخشش میباشد, که در اشکال مختلفی همچون: زیارت کردن قدیسین, نماز خواندن و نذورات مختلف میباشد. که بخشی از این افعال برای دفاع از خود در برابر خدا و وحشت از آتش جهنم او بوده که میگوید* دروغگو دشمن خداست!*. هر چند در تشیع"تقیه", یعنی شکلی از اشکال دروغ جایز میباشد.
و اما زمان"حال"در فرهنگ ما نسبت به دو زمان آینده و گذشته, دارای اهمیت کمتری است.
ما در زمان حال, همواره جا خالی میدهیم و بدین طریق از خود سلب مسئولیت میکنیم
ناچارا ایده ای که میبایست در زمان حال به فعل میرسید, با گفتن سمبلیک
انشاء الله * به زمان آینده موکول میشود*.
اما تجربه به ما نشان میدهد که غالبا چنین آرزوهائی بخاطر"جابجائی زمان"برآورده نمیشوند. بهمین دلیل پس از ناکامی حاصله, بجای هر تدبیر تازه, خود را به درون زمانی دیگر- یعنی"زمان گذشته"پرتاب میکنیم و دچار نوستالژی Nostalgia میشویم. از گذشته ها که در حقیت همان زمان های حال از دست داده هستند, یعنی زمان جاخالی دادن ها, با حیرت و حسرت یاد میکنیم. در اینجا بر خلاف آفرینش هنر فتوریستی, که پر از خیال و سرعت و جنون و جوانی بود, به قعر و قبر گذشته فرو میرویم و خود را به"پیری"میزنیم و هنری نوستالژیک میآفرینیم. یعنی هنر دلتنگی, حیرت و حسرت!.
باید گفت:
با احتساب جاخالی دادن هایمان در تاریخ, شاید سن مفید ایران زمین به پانصد سال هم نرسد!.
....کوتاه شده ،نوشته اسیه معمار
دلایل گفتن این دروغ ها غالبا برای گریز از"قیود"میباشند, که به جای تجدید نظر کردن در آن بندها و قیودهای خود ساخته و خود بافته, فرد ایرانی ترجیح میدهد دروغ بگوید.
دلیل دیگر برای گفتن دروغ, اجتناب در"نه"گفتن و"نه"شنیدن است. زیرا به هر دلیلی* انسان ایرانی *علاقه به زندگی بر روی زمین واقعی را ندارد. او بجای آنکه واقعیت را بپذیرد و بروفق مراد خود بسازد, به یک واژه واهی به نام"امید"دل میبندد و با پرهیز از صراحت, آن را مبدل به مفهومی گسترده کرده تا آرزوهایش را در ظروف خالی اش تکثیر نماید.
.
در اینجا "دروغِ به خود" صورتی زیبا یافته و "واقعیت" در "خیال خوش" استحاله می یابد, بدون آنکه در عالم واقع تغییری حاصل شده باشد.
بدینوسیله نه تنها آدم برای پرهیز از مواجهه شدن با واقعیات, به زیبا سازی دروغ روی آورده, بلکه از زیر بار مسئولیت نیز شانه خالی کرده است. زیرا"نه"گفتن تصمیمی است قطعی, زنده و پویا. به همین دلیل نیز آرزو بر باد ده میباشد. که در اغلب اوقات نشان در عدم توافق با شخص درخواست کننده دارد, یا لااقل اینطور تلقی میشود. لذا تبعاتی بدنبال خواهد داشت مبنی بر از دست دادن دوست یا تراشیدن دشمن, که بدتر از این دو, جنبه اخلاقی و وجدانی آن میباشد.
در فرهنگ ما, حتی در فرهنگ اداری, که میبایست صرفا مجری"قانون"باشد, از دادن پاسخ صریح به ارباب رجوع اجتناب میکنند, که بدین وسیله به اصطلاح عام
"او را سر کار میگذارند". لذا همه چیز بر اساس"روابط"شکل میگیرد و چیزی به نام"ضوابط"به مرور زمان رنگ میبازد. در اینجا نقش سمپاتی/آنتیپاتی بسیار پر رنگ تر میشود. نتیجه آنکه یا بین کارمند و ارباب رجوع دوستی ایجاد میشود یا تا سر حد نارضایتی و خصومت پیش میرود.
چون روابط ما ایرانیان ناشفاف و آلوده به تظاهر و ریا میباشد,"قسم"خوردن که وسیله ای خشن برای"باوراندن"به دیگری میباشد, از ضروریات اجتناب ناپذیر زندگی ما میگردد. و از آنجائیکه مردم از پذیرفتن مسئولیت وحشت دارند, لذا با رفتار نه/آریِ خود مجبور به تقسیم "حقیقت" میگردند, که نتیجه این تقسیم بندی چیزی جزء بی نظمی و اغتشاش و رفتار خودسرانه نخواهد بود. طرف دیگر مدال قسم, الزاما طلب بخشش میباشد, که در اشکال مختلفی همچون: زیارت کردن قدیسین, نماز خواندن و نذورات مختلف میباشد. که بخشی از این افعال برای دفاع از خود در برابر خدا و وحشت از آتش جهنم او بوده که میگوید* دروغگو دشمن خداست!*. هر چند در تشیع"تقیه", یعنی شکلی از اشکال دروغ جایز میباشد.
و اما زمان"حال"در فرهنگ ما نسبت به دو زمان آینده و گذشته, دارای اهمیت کمتری است.
ما در زمان حال, همواره جا خالی میدهیم و بدین طریق از خود سلب مسئولیت میکنیم
ناچارا ایده ای که میبایست در زمان حال به فعل میرسید, با گفتن سمبلیک
انشاء الله * به زمان آینده موکول میشود*.
اما تجربه به ما نشان میدهد که غالبا چنین آرزوهائی بخاطر"جابجائی زمان"برآورده نمیشوند. بهمین دلیل پس از ناکامی حاصله, بجای هر تدبیر تازه, خود را به درون زمانی دیگر- یعنی"زمان گذشته"پرتاب میکنیم و دچار نوستالژی Nostalgia میشویم. از گذشته ها که در حقیت همان زمان های حال از دست داده هستند, یعنی زمان جاخالی دادن ها, با حیرت و حسرت یاد میکنیم. در اینجا بر خلاف آفرینش هنر فتوریستی, که پر از خیال و سرعت و جنون و جوانی بود, به قعر و قبر گذشته فرو میرویم و خود را به"پیری"میزنیم و هنری نوستالژیک میآفرینیم. یعنی هنر دلتنگی, حیرت و حسرت!.
باید گفت:
با احتساب جاخالی دادن هایمان در تاریخ, شاید سن مفید ایران زمین به پانصد سال هم نرسد!.
....کوتاه شده ،نوشته اسیه معمار
یکشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۰
Amy Winehouse - Back To Black
.....برای کسی که دوستش داشتم
لعنت به روزای اخر هفته که همیشه غمگین است مخصوصا این امروز شنبه .اخر شب عادت دارم قبل از خواب با میکرو هدفونی که دارم و وصلش به موبایلم با داستانهای کوتاه انگلیسی بخواب برم ، ساعت ۱۲ شب است و خسته از دیدن ۱۸ اپیزود پی در پی سریال *بونز * که پلیسی فرنزیک است تصمیم بخواب می گیرم هدفون را توی گوش هام می گذارم و سعی می کنم ریلکس باشم ! خبرها یکی یکی میاد بالا یکی از خبرها شوکه کننده است * جسد امی وین هاوس در اپارتمانش در شمال لندن پیدا شد * خبر خواب را از سرم می پرونه ، یادم به ۲ -۳ باری می افته که رفتم بدیدن برنامه اش مخصوصا اون یکی که تو روزای اوجش بود .امی خواننده بسیار با استعدادی بود ، یونیک بود و مرزهای شهرتش تا امریکا هم رفته بود ولی مسائل خصوصی و مواد مخدر شهرتش را داشت مخدوش می کرد و خودش هم اهمیتی نمی داد ،خیلی ها این روز را پیشبینی می کردند .چند وقت پیش تور اروپا را داشت که خراب کرد تو بلگراد اونم بوضع فجیع ، دیگه استفاده زیادی از الکل و مواد مخدر در حال اجرای کنسرت و فراموشی و لب زدن تنها نبود که دوستدارانش را ناراحت می کرد بلکه تعادل نداشتن و تلو تلو خوردن روی سن و فحش به مردم هم اضافه شده بود ،برنامه بلگراد تیر خلاصی بود براش و بدنبال ان لغو تمامی کنسرت های اینده اش ، چه اتفاقاتی بعداز از برگشتن از بلگراد و مسائل حول و هوش ان است که در اینده معلوم خواهد شد اما چیزی که بسیار روشن است ،دنیا یکبار دیگر یکی از بهترین هنرمنداشو از دست داد .
حال روحش ارام گرفت .
اشتراک در:
پستها (Atom)