فهرست وبلاگ من

جمعه، آذر ۰۴، ۱۳۹۰

دنیای لختی ها ، دنیای باکره ها ، دنیای تابو ها و اداب و رسوم منسوخ شده . عجب دنیایی است

......... این روزا نمی دونم چرا همه گیر دادند کی لخت است و کی پوشیده ! .به من چه بتو چه .بابا یکم فکر کنید یه نگاهی به دنیا کنید ببینید توی قرن چندم هستیم ، یکم از لجات کودکانه و دگم بودن در بیاییم . چند ماه پیش بود که توی یکی از پست هام در این مورد نوشتم   ،نوشتم که تابو ها و سنن غلط را دور بیاندازیم و با زمان پیش برویم که از قافله حسابی پرت می مونیم . خودم به شخصه اهل این حرفهای صد تا یه غاز و باکرگی نیستم  حتی توی اون پستم نوشتم که از ایران تصمیم داشتند  دختر ! باکره برام پست کنند که گفتم ترجیع میدم  یکی را دوست داشته باشم و ازدواج کنم حتی اگه بدونم با ده تا مرد هم خوابیده  . خوابیده که خوابیده چطور من میتونم بعنوان یک مرد با هر زنی یا دختری بخوابم ولی ان دختر  یا زن حق نداره  ؟ چه کسی این حق را ازشان گرفته و به چه دلیل ؟، هر که حق داره هر جوری که می خواد زندگی کنه و ما حق نداریم افکار پوسیده خودمون را غالب کنیم . قبلا گفته بودم توی پستم که خواب ، غذا و مسائل جنسی جزیی از طبیعت است که در هر جانداری گذاشته ، اگر چند روز نخوابی سیستم فکریت بهم میریزه بیشتر بشه عوارض تخریب کننده تری خواهد داشتو حتی به شوک و مرگ میکشه ، اگر  غذا نخوری چند روز ضعیف میشی  به درازا بکشه به کما میری و اخرش مردن است ، مسائل جنسی هم همین طور است اگر نداشته باشی دچار امراض روانی میشی شاید بچشم نیاد چون مثل ان دو چیز دیگر مشهود نیست و اگر به  دراز دوباره بکشه به یک  مریض جنسی تبدیل میشی که پایان یا غمنامه های  ان را در روزنامه ها و حوادث  و  تجاوزات هر روزه میبینیم که از هر دو سوی قربانی میگیره . پدرم ، برادرم ، خواهرم عزیزم قبول کن میدونم سخت است میدونم اغلب ممکن است با زنی یا مردی هم بخوابی ولی اگر همان زن خواهرت باشه سرشو میبری  ،چرا ؟ مرگ خوبه فقط برای همسایه ؟ اگه مسئله جنسی بد بود و غیر ضروری که طبیعت حتی راه حل هم نمی گذاشت منظورم خود ارضایی است  ، حداقل این طبیعت اینقدر شعور داره که راه حل موقت هم برات بزاره . باکرگی هم یکی از رسم و رسوم کهنه و قدیمی و منسوخ شده تو دنیای ازاد است  مسلمانان هم  که سخت چسبیدند به ان ، اونم بخاطر صدها سال پند و اندرز عوضی ، مگر هر کسی با زنی یا مردی خوابید خراب است یا فاحشه  ؟ البته که نیست همین حالا اگر فرضا خواهرم بیاد بگه با یه نفر دوست شده و از او خوشش اومده و دوستش داره سیلی تو گوشش نمیزنم  ازش می خوام سه نفری بریم بیرون غذا بخوریم دعوتش میکنم تا باهاش اشنا بشم و مطمنا  نگران یا عصبانی از  سکس داشتن با خواهرم  نخواهم بود  بلکه می خوام ببینم ان شخص  چند مرده حلاجه  و چقدر خواهرم را دوست داره و چرا دوستش داره و از چه چیزش خوشش امده همین سوال ها هم از ان خواهرم است یا بچه برادرم است یا بچه خواهرم است  ممکن است چند ماه یا بندرت  چند سال  با هم باشند و جدا بشند مهم نیست دلیل نمیشه خواهرم * خراب * است چون با دوست پسرش خوابیده   بلکه میدانم که هردوی انها  دنبال  کسی میگردند  که حمایتش کند در زندگی و  تا اخر ،  ازش مطمن باشه این نشد بالاخره یک نفر دیگر سر راهش چه بخواهد و چه نخواهد سبز میشود ، اینها را  که گفتم  پسران را  هم  شامل میشه ، البته جوانتر که بودم غیر از این فکر میکردم ولی بازم نه بشدت تمام  ، اما این روزا را ببینید که در جامعه فلک زده ما چی میگذرد قتل پشت قتل جنایت پشت جنایت و سر نخ همه انها یا اکثریت انها ناموسی است ، اخ که چقدر از این کلمه ناموس بدم میاد و مشمعز کننده است بخصوص وقتی پای مسائل جنسی میاد جلو  .بیاییم مثل طوطی فقط حرف های دیگران را بلغور نکنیم طبیعت مغز داده به ما که تصمیم بگیریم باهاش فکر کنیم بالا و پایین مسائل را ببینیم بگذاریم خودمان برای خودمان فکر کنیم و اجازه ندهیم برایمان نسخه بپیچند . تمام صفحات وبلاگ ها شده این روزها پر از مسائل * لختی * مخالفین و موافقین متن های مختلف مینویسند . بابا هر که لخت شد فاحشه نیست ، هرکه با دوست دخترش یا دوست پسرش خوابید و سکس داشت معذرت می خواهم جنده نیست همه را با یک چوب نرانید اینها * تابو * هایی هستند که باید شکسته شوند در جامعه . چه کسی باید انها را بشکند ؟؟ . فقط من و تو  . بشکنیم انها را .

پنجشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۹۰

مثل گوسفند های زمان بچگیم توی هیات ها که تو محرم سرشون را می بریدند ساکتم ، ساکت

.... .از صبح تاحالا کسلم، خوب نخوابیدم یعنی هیچ موقع فکر نمیکنم توی این سال ها درس و حسابی  خوب خوابیده باشم  و یک کم احساس لرز و سرما در تنم احساس  می کنم که  علتشم می دونم چیه ،ضعیف شدن بدن بخاطر غذای درست نخوردن یا بقولی فقط هله هوله خوردن  . تا بیام بلند شم چند تا از  ماهیچه و استخون هام  با کمال خودسری همکاری نمیکنن و شروع میکنن به تلق تلوق کردن . به هر جون کندنی هس بیدار میشم، تو فلات نقلی کوچکم پیدا کردن کتری جوش برقی سخت نیس. بدون اینکه ببینم آب داره یا نه میزنمش به برق، ایشالله !! که آب داره توش! دومین حرکت مهمی که انجام میدم روشن کردن لپتاپم هست خیلی دوستش دارم راستش بهترین دوستمه. یاد شادروان عباس یمینی شریف میافتم که میگه : " من یار مهربانم ........ گویم سخن فراوان/ با آنکه بی زبان ام ". یه چائی با شیر درست می کنم و شش تا قاشق شکر! همراه با بیسکویت جینجر دار ، عجیب است این بدن ادمی یادمه اون قدیما که اومده بودم به تبعید اجباری می خندیدم به کسانیکه چائی را با شیر مخلوط می کردند ،می گفتم چائی باید طعم چائی بده هرکافی شاپی هم که می رفتم اوایل دعوا داشتم چون سریع چائی با شیر جلوم میگذاشتند که پس می دادم و بعدها یاد گرفتم که بگم دقیقا چه چیزی را می خوام و چطور اما حالا دیگه جالبه که اصلا چائی بدون شیر نمی تونم بخورم البته فوری درست میکنم، خارج بکلی عوضیم کرده ! بعد از قلپ اول چائی و بیسکویت سحرگاهی یه سیگار آتیش میکنم . و با پک اول به سیگار به  سرفه میوفتم.  لعنت کنه اینا رو که اینقدر سیگار رو گرون کردن که مجبورم سیگار قاچاق رومانیایی یا لهستانی که با پهن پر شده بکشم. ناخودآگاه یاد سیگار همای اشنو پدرم میوفتم  از اون هایی که توی قوطی ساده  سفید بود و سیگارهای زیادی تلنبار شده بود توش .بعداز از گشت وگذاری در وب و وبلاگ و سر زدن و پیغام پسغام ها رو دیدن و  درس خواندن غیر رسمی یک ساعته ، میزنم بیرون برا کتابخانه اگه کتابخانه هم هست کتابخانه های اینجاست که برای کتابخون کردنت همه گونه حالی ! هم بهت می دن مثل فیلمهای مختلف مجانی ، استفاده از کامپیوتر مجانی ، کلاس های یادگیری کامپیوتر مجانی و خیلی چیزای دیگه حتی بعضی جاها هزینه رفت و امدنت را هم می دن ، بگذریم فقط شانس  بیارم  بیژن رو نبینم که اصلا حوصله شو ندارم نه اینکه بچه بدی باشه خیلی هم با ادب و مهربونه فقط * دگر باش * است که مهم نیست دوستان دگر باش خارجی دیگری هم دارم ولی این بیژن ما همش می خواد بری خونه ش ! و همش قربونت می ره ! ده ها بار مستقیم و غیر مستقیم بهش گفتم بابا من *استری ت * هستم یعنی نوکرتم با همه احترامی که به * گی * ها دارم من نیستم اینکاره و خوشم هم نمی یاد ولی کو گوش شنوا ؟ ،خوشبختانه نمی بینمش می چپم تو کتابخانه و مشغول خوندن اخبار و حوادث روزانه میشم که علی رو می بینم بچه خوبیست
و با تربیت ،پای حرفاش می شینی دیگه دوست نداری ولش کنی انبانی از خاطره هاست و بچه اگاه و بقولا اپدیتیه مدتهاست اینجاست چند سالی جلوتر از من اومده و مثل همه ما مهاجر اجباری .صحبت سر ایرانی های اینجاست که اغلب مشکل خاصی نداشتند ولی اومدن فقط واسه کار کردن و پولی پس انداز کردن و برگشت به ایران با دست پر! همچین که بتونند یه خونه و ماشین و مبلغی پول دست و پا کنند برگردند می گفت نمی تونم از دستشون شاکی باشم یا حق بدم به اونا ، میگویم چطور ؟
میگه اخه این دسته کار را برای ان ادم هائی که واقعا سیاسی هستند مشکل کردند ، از بسکه دروغ گفتند دیگه اداره مهاجرت هم خیلی سخت می گیره میگه همین چند روز پیش یکی از بچه های قدیمی رو که می شناخته و واقعا هم بخاطر موردی که براش اتفاق افتاده بوده و سابقه قبلی زندان هم داشته با خانواده دیپورت کردند می گفت این فقط بخاطر این است که همه می گویند ما سیاسی بودیم و جونمون در خطره اگر برگردیم ایران یا برمان گردانید کشتنمان بدست رژیم حتمی است  ولی بعداز گرفتن جواب  ، سریع و مرتب میرن ایران  . اداره مهاجرت هم که خر نیست می دونه و برای دیگری که واقعا مشکل داره
نویسنده باید از درد مردمش بنویسه، از حکومت خونخوار بنویسه، بنویسه اینا چه بلایی سر کشور ما و فرهنگ ما اوردن. اصلا، جواب  اقامت نمیدهد  .و کلی حالش گرفته  میگه جای من اینجا نیست ، خارج سرد و بی روح، مردم یخی و نژادپرست، بی احساس و بی فرهنگ،.....کجا و مردم  گرم و صمیمی خودمان ؟  اگه کشور ما قدر ما رو میدونست که ما الان اینجا نبودیم، من فعال سیاسی  
ام، اما مگه میشه تو ایران فعالیت سیاسی کرد ؟ نمی خوام حالش را بگیرم  ۳۰ سال است بیرون است با اینکه همیشه در حال خواندن است و از اوضاع خبر داره دلم نمیاد بگم اون ایران سی سال پیش مرد . ساکتم ولی در فکرم

 مثل گوسفندایی که زمان بچگی م تو هیات ها تو محرم سرشون رو میبریدن ساکتم، لابد اون گوسفندا بیچاره فهمیده بودن تو اون شلوغی و ازدحام فریاد زدن بیمورده! ، مثل حالا حرف بیخود است و رویای شیرین کسی را خرا نمیکنم ، در همی حال حرف میزد و حرف میزد میگفت

پسر! تو بچه با استعدادی هستی راجع به ظلم تو کشورت بنویس. کسی دیگه حوصله شعر نداره دیگه! راجع به گرونی و بی فرهنگی بنویس، راجع به من و خودت بنویس که آواره ایم اینجا!

راست میگه، فقط بعضی از  حرفهای درستش منو وادار به سکوت میکنه..


چهارشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۹۰

لغو عمومی اعدام فقط و فقط بوسیله رفراندوم عمومی

........اون سالهایی اول انقلاب برای ما جوان ها سخت بود ، عادت نداشتیم نمی توانستیم  خودمون را وفق بدهیم ، کار نبود ، زندگی نبود ،اسایش و امنیت نبود سر هیچ و پوچ و بخاطر استین کوتاه پوشیدن بازداشت می شدی سر از کمیته در می اوردی با شیار های شلاق بر جسمت و بخصوص بر روحت . اخلاق  رخت از اجتماع بسته بود ، به  خانواده هم   اعتمادی نبود   برادر به  خواهر خیانت میکرد و لو می داد تا پای چوبه اعدام  و برادر به خواهر پدر به فرزندانش   و حتی  مادر  پسر و دختر یعنی پاره تنش را لو میداد ،زمانه زمانه بدی بود  .....مجبور بودی خودت ررا وفق بدهی با ان زمانه نامردی ها  یا بری و بسیجی بشی یا مواد فروش و ویران کنی  زندگی  دیگران را  ولی نا خواسته . اون هایی که راه اول را رفتند یا مردانه کشته و مجروح  شدند یا ارزاذل و اوباش و بقال و نفت فروش سر کوچه وو جاکش های قبلی شهر نو که بلد بودند خودشون را حفظ کنند  حال به مقامات بزرگی که لیاقتش را هرگز نداشته و تو خواب هم نمی دیدند  رسیدند  ، دسته دوم هم یا اعدام شدند یا زندان رفتند یا معتاد و اخرش زیر ۳ متر خاک خوابیدند .عده ای دیگه هم بودند که اگر دنیا را اب می برد اونارو خواب ، خانه داشتند ،کمی پول داشتند و کاری و به همان رضا بودند ، بله همون هایی که هنوزم خوابند یا خودشان را بهتر است گفت بخواب زدند .بچه های زیادی هستند که یادشونه من چی میگم بهترین سالهای عمر یکبار مصرفمان  به هدر  رفت و افسوس که متاسفانه زندگی شانس دومی بهت نمی ده ،کار خداست  دیگه باید یک جاییش بلنگد و کامل نباشه یعنی هیچ کاری دیگری بلد نیست  .  .ان روزها هنوز پیر خرفت جادوگر جماران داشت مخ زنی مذهبی میکرد و خیلی ها بهش اعتقاد داشتند ، براش جوون میدادند چون استاد دزدیدن شعور و فهم بود ، استاد بازی کردن با عواطف و احساسات مذهبی مردم بود . نادانی و حماقت حد و  مرزی نداشت . حال سال ها گذشته و چهره زشت و کریه این حرام زاده ها عریان شده و رسوای داخل و خارج ، اما با این حال هستند کسانی که به عنوان ستون پنجم ، روشنفکر ، مخالف و حتی موافق چند صباحی است که زمزمه عفو عمومی و لغو اعدام را پس از سقوط این جانوران می دهند تنها چیزی که دیگران بلغور میکنند تکرار می کنند هیچ چیز جدیدی ندارند  و فقط ادای روشنفکری را در می اورند  ولی حتی خودشان هم از ته دل شاید بشود گفت که اگر پایش رسد و موضوع زندگی خودشان باشد صندلی زیر پای جانی را خود خواهند کشید .  حداقل از خودم  راضی هستم که کورکورانه  بدنبال کسی نمی روم و چون عقل تحلیل دارم پس می توانم خودم  نظرم و عقیده ام را بگویم  بدون ترس از برچسب خوردن و متهم شدن  ،  مردم ما دیگر ان مردم زمان من و تو نیستند و باید با خودشان بگور ببرند که بعداز سقوط رژیم اعدام لغو شود ، این لغو اعدام مثل هرچیز دیگر باید به رفراندوم گذاشته شود و هرچه مردم خواستند همان شود . هر حکومت موقتی هم که بر سر کار بیاید ناید و اکیدا نباید حکم اعدام را لغو کند و جانیان و کسانی که خون از انگشتانشان میچکد باید تقاص پس دهند با اعدام مثل عراق و صدام و همراهانش و بعد عفو عمومی خواهیم داد دلیل من چیست ؟
در همین حال که این لینک را می نویسم اغلب جانیان حکومت مشغول تارومار کردن و کشتن مخالفان بیگناه هستند و شکی هم ندارند که اگر سقوط کردند انها را اعدام نمی کنند پس هرچه بیشتر جنایت بهتر و هرچه مال مردم است بتاراج بردن بهتر چون یک روزی بدرشان می خورد ،ولی کور خوانده اند .
سال هاست که بر روی لغو اعدام فکر میکنم و هنوز نتوانسته ام جواب مقبولی بگیرم که چرا نه ، جواب های مخالفان اعدام را همگی خوانده ام و کلاهم را قاضی کردم اما سال هاست که کلاهم میگوید*  اعتراض دارم * و اعتراضش هم وارد است .
اعدام می ماند تا زمانی که رفراندوم عمومی شود .

سه‌شنبه، آذر ۰۱، ۱۳۹۰

ای ادم ها که بر ساحل نشسته ،شاد و خندانید / یکنفر در اب دارد میسپارد جان / زادروز نیما یوشیج

.......۲۱  ابان زادروز  یکصد و شانزده سالگی  بزرگمرد شعر نو نمیا یوشیج است . مردی  که خانه  اش  انتهای  زمین  است  و  برگشایش چشم  های علیل  کوشید  و براه  خود  رفت  . نیما توانست  قیدوبند  ها را  از  شعر  کلاسیک  بردارد  و  در  قالبی  منظم  به  بی  نظمی ها  مفاهیمی  تازه  دهد  . اشعار  نیما  طغیان  یک  ذهن  قالب  شکن  بود  ، درد و  فریادی نهفته  در  خویش  دارد  که  از  لابلای  ابیات  و  کلمات  به  بیرون  سرریز  میکند  . نیما  و  اشعارش متاسفانه  هنوز  در  ایران  گمنام است  و  انچه  شایسته  بوده  قدر  ندیده  . نیما  در  جایی میگوید  ، ما  در  عهد  توسعه  و  تکامل  هستیم   نه  تکه پران  و  خوش گذران  مثل   خیام  ،  نه  مداح  بودن  مثل  عنصری   و  نه  مبلغ  اخلاققی  مثل  سعدی  و  نه مثل  دیگران  ،صوفی  بودن  را  باید  درخواست  کرد  ، کار  من  نمودی  نخواهد  داشت  و  تا  مرگ  من  هم نمودی  نخواهد  داشت  و  چنان  شد  که  پیش  بینی  کرده بود  ، میگفت  این  کاری است که  برایش  همه  عمرم  را  صرف  کرده ام  و  فقط امیدواری  من  به  شما  جوان هاست .



یکشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۹۰

بنام خداوند عاشق دزدان و جنایتکاران

...... اخرین  نامه  اقای  نوری  زاد  را خواندم و  طبق معمول نامه ای است * فدایت شوم * و پر  از  نصیحت ، و  باز هم  تمامی  جنایات و  دزدی ها را بر دوش اطرافیان قرار داده  و شخص سد علی را از تمامی ظلم  ها معاف ! یادم  اورد زمان شاه فقید را که مردم می گفتند اطرافیان دخیل هستند نه شاه که حاکم بود  ، حال هم تاریخ را مرور می کنیم بدون اینکه ازش درسی بگیریم . نوری زاد  ادم خوبی شاید باشد و شجاع ولی راهی که میرود با نامه هایش به ترکستان است و شکی نیست ، البته ادم توی تهران بغل گوش این وحشیان زندگی کند و نامه نگاری کند شجاعت می خواهد ولی روشی که ایشان برای نامه نوشتن اختیار میکند صحیحح نیست دلیش هم مبرا کردن شخص علی خامنه  ایست  و انداختن مسئولیت بدوش اطرافیان است که مثل روز روشن است که مسئول اصلی اوست . از انطرف , اثر چنین نامه هایی بر مردم چیست ؟ منزه نشان دادن خامنه ای و زندگی ساده او و نان و ماست خوردن او ؟ که البته همگان می دانند که تمامی دزدی ها و بدبختی های مردم همگی  مستقیما از طرف اوست و چنین نامه هایی  در بین اقشار مختلف مردم مشروعیت به  او می دهد که اشتباه است . 
بقول معروف یا زنگی زنگ بااش یا رومی روم . از ما گفتنن بود .
http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-71501