فهرست وبلاگ من

پنجشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۹۰

بمناسبت سالمرگ همیشه *بانو *یم مرضیه ، روانت شاد




.....هنوز هم با شنیدن صدایش با یاد گذشته ها سیر می کنم و مرا به روزهای خوش می برد، ناگفته نماند ولی بارها شده با گوش کردن ترانه هایش بغضی هم در گلویم چنبره زده . از کدامیک از تصنیف هایش بگویم که همه و همه زیباست و * ایرانی* اری از بانو مرضیه سخن می گویم بدون اینکه متعلق بدانمش به سازمان و گروهی ،مرضیه برای من ، بانو مرضیه بود و هست و خواهد بود فارغ از مسائل و افکار سیاسیش .خودش می گفت در صدای من احساسیست که کسی نمی تواند تقلیدش کند و من ان را از درویشان یاد گرفتم تعریف می کرد ،
حسن بهبهانی می آمد خانه و به من درس می داد. در يکی از اين روزها، شروع کرد به آواز خواندن، وقتی تمام کرد، گفتم، ياد گرفتم، گفت: چی چی را ياد گرفتی؟ گفتم: همه اينها را. يک قطعه خواند و پرسيد، اين چيست؟ گفتم سه گاه. بعد يک مرتبه رفت به ماهور و نتوانستم بگويم. گفت، هنوز ياد نگرفته ای، به اين می گويند مرکب خوانی. اگر من از سه گاه رفتم به ابو عطا، شور يا ترک، تو بايد فوری تميز بدهی که اين چيست و گوشه های موسيقی ايرانی را خوب ياد بگيری. معلوم شد که خوب ياد نگرفته ای، خب آدم است ديگر، يک کوچولويی را که ياد می گيرد، فکر می کند همه چيز را ياد گرفته است. قديمی ها می گفتند، خرده علم مايهً درد سر است. درست مثل خرده قرض که، اين يکی باعث می شود آدم در همه چيز دخالت کند، و آن يکی را آدم فراموش می کند بپردازد. در هر حال اين درويش به من فهماند که هنوز راه درازی مانده است. اين گوشه ها و رديف ها را من سالها و شبها و روزهای بيشمار نزد حشمت دفتر، صبا، درويش حسن، مهرتاش و خيلی ديگر از استادان آموختم. اما يکی از اين معلم ها تاًثير خاصی در زندگی من داشت و او عبدالله دوامی بود، يک پيرمرد لاغر و نحيف با چشمهايی تيز و باهوش، آمد و نشست و از من خواست که بخوانم و سرش را پايين انداخت. من اولين شاگرد عبدالله دوامی بودم. تا آن وقت او هيچ شاگردی را تعليم نداده بود. عبدالله خان از آن کم نظيرها بود، تمام علم استادان خودش، يعنی آقا ميرزا حسينقلی، حسين خان کمانچه کش، ملک الذاکرين، درويش خان و آقا ميرزا عبدالله را در سينه جمع کرده بود در دوران حکومت اسلامی و هنگامی که آواز خوانی زنان ممنوع شد، او حتی جراًت نمی کرد در خانه خودش آواز بخواند. او به کنار رودخانه ای که نزديک محل اقامتش در حومه تهران بود می رفت و در جايی که صدای ريزش آب، صداهای ديگر را می پوشاند، صدايش را در اوج سر می داداشرف‌السادات مرتضایی با نام هنری مرضیه در سال 1303 در تهران چشم به جهان گشود و در روز ۲۱ مهرماه سال ۱۳۸۹، در ۸6 سالگی در اثر بیماری سرطان در پاریس درگذشت.مرضیه در سال ۱۳۷۳ از ایران به فرانسه رفت و پس از دریافت پناهندگی شهر پاریس را برای زندگی انتخاب کرد .مزضیه در فروردین ۱۳۸۹ دخترش هنگامه امینی را که مبتلا به بیماری سرطان بود از دست داد و چندی بعد خود وی نیز در سن 86 سالگی بر اثر بیماری سرطان در بیمارستان آمریکایی‌ها در شهر پاریس درگذشت .



روانش همیشه شاد


با تعغیر از گویا .

چهارشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۹۰

اه لعنتی چرا پل می زنی به دوران بی همه چیزیه یک نسل




....تاریخ صدادار: نباید این را برایم می‌فرستادی لعنتی! هزاربار گفته‌بودم که آن جعبه‌های زیرزمین را دست نزن، نرو طرف‌اشان؛ آنها تکه‌های تابوت دوران بی‌همه‌ چیزی‌ست درد است و غم. دهه‌ی فلاکت من و خانواده‌ی هم‌نسلان من است که هنوز هم کابوسش شب ها مرا رها نمی کند. دوستان از دست داده ،زندگی های متلاشی شده و زنده هایی که ففط بزحمت و رنج نفس می کشند و فراموش شده اند. چرا نبش قبر می‌کنی لعنتی! چرا نمی‌فهمی که جان کنده‌ام تا شکاف میان حالم را با دوران زنده‌گی جانوری‌، در آن دهه‌ی لعنتی را عمیق‌تر کنم. بی‌انصاف! نمی‌خواهم بوی گلاب و خون و کثافت باز به مشام‌ام برس...د. این قطعه، این نای نی، این اهنگ که تا استخوان می سوزاند و روحت را بدرد می اورد، این نی، نوای دوران بی همه‌چیزی‌ست. دوران عطرآگین شدن خون‌آبه، حجله های جوانان سر هرکوچه و میدان ، گرد غم بر چهره مادران ، ستایش مرده‌گان، هم‌آغوشی با هیچ، خاک‌خوردن، تنگی تفس، اضطراب، بلوغ لجن، حسرت و اه...لعنتی‌! چرا هی پل می‌زنی به دوران بی‌همه چیزی‌یه یک نسل...نوای نی، نیستن، شکوه مرده‌گان، تجلیل خاک؛ نی‌نوای مجید، موسیقی متن دوران بی‌همه‌چیزی‌ست، نسل همه چیزداران بی‌همه‌چیز شده. نوای هم‌آغوشی مرده‌گان و زنده‌گان است در سیاه‌ترین دوران تاریخ ایران، لعنتی!...به فر و جلال انسانی که خود مجید انتظامی است، که تاریخ یک نسل را صدادار کرد



اقتباسی ازاد از نامه یک هموطن .

سه‌شنبه، مهر ۱۹، ۱۳۹۰

خرابش نخواهیم کرد بلکه موزه و بنایی عظیم بیاد قربانیانش خواهیم ساخت .

.....زندان اوین ، زندانی مخوف و وحشتناك برای بزانو در اوردن عاشقان این مرزوبوم ، بر دیوارها و سنگ فرشهای بتونیش قطره های خون بیگناهان و ازادمردان و شیر زنانش همچنان هویداست ، کسانیکه از زندگی خویش گذشتند ، مبارزه کردند و مرگ را به اسانی پذیرا شدند و در اخر نامشان ابدی شد و هرگز مباد که از خاطره ها بروند . در این فکر بودم که بعداز سقوط این اراذل حاکم اسلامی چه بسر زندان اوین خواهد امد ؟
ایا مردم خشمگین ان را بر سر نگاهبانانش خراب خواهند کرد و اتش خواهند زد ، که چنین مباد ،همیشه در فکر ان بودم که حفظش کنیم ، موزه اش کنیم و بیاد غیور مردان و زنان شجاعمان با کمی تعغیر بنای یادبودی عظیم از جانباختگان این زندان در وسط ساختمان ان بنا کنیم تا همچنین عبرتی شود برای کسانیکه برای چند صباح مقام و ثروت، روح خود را به ارزانی فروختند و بنده شان و منزلت دروغین گشتند و کشتند ، شکنجه کردند و از کشته ها پشته درست کردند .
اری زندان اوین خواهد مرد اما موزه اوین و فرزندان شجاعش هرگز.
اوین را نگه می داریم برای عبرت که قدرت ابدی نیست بخصوص نوع زورگوی پلشت و زشت ان .

دیوید کامرون و مهاجران خلافکار و همچنین افراطیون مسلمان

....دیوید کامرون، نخست وزیر بریتانیا، می‌گوید که او از "تمامی مردم کشور" می‌خواهد تا با دادن اطلاعات در خصوص مهاجران غیر قانونی کمک کنند تا "بتوان مرزهای کشور را تحت کنترل در آورد."

...بله این دقیقا صحبت های نخست وزیر محافظه کار است با کوهی از مشکلات مالی ،اقتصادی ،سیاسی که کشور را در میان گرفته و مثل خود من مانده که چکار کند با اینهمه بدبختی ! .ولی من با این که طرفدار حزب محافظه کاران نیستم بلکه طرفدار حزب کارگرم این بخش از سخنانش را حدودی قبول دارم البته اگر شامل افراطیون مسلمان هم باشد نه اینکه بین انها بخاطر ملاحظات سیاسی فرق بگذارد .جدی ترین خطری که کشور را تهدید می کند همین مسلمانان افراطی هستند و بعد میشود گفت قاچاقچیان و خلافکاران و متجاوزین خارجی ، چون به این ترتیبی که من می بینم این مملكت با ازادی هایی که دارد و سو استفاده از ان از طرف همانهایی که اصلا و ابدا اعتقادی به دمکراسی و ازادی ندارند جز قوانین ارتجاعی شریعت اسلامی در بزنگاه و بخاطر خودشان از همین ازادی بیان و حقوق انسانی کاملا استفاده می کنند ، به عبارت دیگر از یکطرف ازادی و حقوق بشر را تکذیب می کنند و خواهان برقراری قوانین کثیف و عقب افتاده شریعت اسلامی شان انهم در کشوری که انها را بعنوان مهمان پذیرفته و مورد همه گونه حمایت مالی ،معنوی هم قرار داده ، شمشیر برکشند و خواهان تسلط بر کشور میزبان شوند و همچنین در وقتش بنفع خویش از همان مزایای ازادی بیان استفاده یا در اصل سو استفاده کنند ،البته این یکی از نقاط ضعف این طفل نوپا یعنی دمکراسی است که می شود ابزار دست مخالفانش تا علیه خودش استفاده گردد .
اگر اقای دیوید کامرون واقعا علاقه دارد که کشور را کنترل کند از شر مهاجران غیر قانونی خلافکار (اما نه انهایی که غیر قانونی هستند اما شرافتمندانه کار و زندگی می کنند و به قانون هم کاملا پایبندند) و همچنین افراطیون مسلمان که نظم و هویت زورگوی خودشان را می خواهند غالب کنند ، با اینکه چندان از جناب ایشان خوشم نمی اید اما بداند که شخصا حمایتش خواهم کرد .
کیست که جامعه ای ازاد و سالم را دوست نداشته باشد ؟
کیست که جامعه ای سالم و بدون تبهکاری را نخواهد ؟
واقعا کیست ؟ .

یکشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۹۰

مشاجره با خدای بخشنده و مهربان !

.....چشماشو به سختی باز کرد تمام بدنش انگار از درد می سوخت دستش را توانست به ارامی بصورتش که داغ شده بود و مزه تلخ و شوری می داد نزدیک کند تا بتواند چشمانش را از چیز لزجی که فرا گرفته بود پاک کند بدستش نگاهی کرد خونین بود بسختی یادش می امد که چه اتفاقی برایش رخ داده، تنها اشباحی را می دید و فریادشان و صدای تیراندازی بدون وقفه همراه با جیغهای زنان و و گریه کودکان در این حین شبحی را دید که از دیگران بسیار متمایز بود و میدرخشید ، می توانست انبوه ریشهای نورانی و موی بلندش را با هیکلی متوازن و تنومند ببیند انگار در کابوس یا رویایی بود ، شبح نورانی با لبخندی گفت : شاد باش .
گفت :ایا تو خدایی ؟ حدس می زنم که هستی و فکر کرد پیش خود که ایا واقعا توانسته این حرف را بزبان اورد و یا فقط در فکرش بوده
شبح گفت : شاد باش ، برای تو که یکبار به بیراهه رفتی و برگشتی و حال در مقابل دروازه مرگ هستی و هنوز عبور نکرده ای انهم بفرمان من ،اری من خداوند هستم شاد باش پسرم .
خشمگین گفت :خفه شو من پسر تو نیستم .
شبح همچنان با لبخندی بر لب گفت : اه ،تمام انسانها زنان و مردان ،دختران و پسران همه فرزندان من هستند .شاد باش چراکه از مرگ نجاتت دادم شادی کن و زین بعد خوشحال باش و زندگی کن، من همه شما ها را دوست دارم ، ببین انها که از من عبور کردند به چه عاقبتی گرفتار شدند، من خدای مهربان هستم و قاضی و بخشنده ، تو بخشوده شدی من در کنار تو هستم و تو در کنار خدای بزرگ و مهربانت برو و در صلح زندگی کن .
گفت :حتما اینکار را می کنم نیازی به گفتنش از طرف تو بیچاره نیست ولی بذار بگم مرده شور اون خداییت را ببره .
در حالیکه ان لبخند و تبسم انگار بیکباره ناپدید شده بود گفت : پس بخشش و رحمت مرا رد می کنی ؟ .
گفت : بخشش و رحمت انهم ازطرف تو ؟درست فهمیدی بینوا من همه را رد می کنم ببینم چه غلطی می کنی به دوزخم می فرستی ؟ بجهنم بفرست چراکه دوزخ و جهنمت را در این دنیایت تجربه کردم ، اما قبل از ان که بخشم بیایی و خودتو جر دهی چند سوال ازت دارم که باید پاسخگو باشی ،چرا دنیایت اینقدر سرد و پر از درد و حزن است ؟ چرا صدای اندوهبار مخلوقاتت را که از خالقشان می خواهند عدالت را به چشم ببیند نمی شنوی؟ مگر این نیست که خالق مسئول خلقتش است، نه اینکه انها را رها کند تا زورگویان بتوانند بیشتر زور بگویند و ظلم کنند، نه تو بایستی پاسخگو باشی که چرا از مخلوقات خودت دوری می کنی ؟ بگو چرا قصرت را در اسمان هفتم ساختی و خودت در بهشت برین زندگی می کنی و اینقدر از مخلوقاتت دور هستی و نمی شنویشان و تنها نظاره گری بیش نیستی ، پس ان قلب رحیم و بخشنده ای که می گویند داری کجاست ؟ و در انتها بمن بگو چرا نباید با یک لگد بفرستمت به جاییکه امدی ؟ .
احساس کرد در چشمان شبح نورانی دیگر نور بسختی سو سو می زند و ان حس گرم قبلی را ندارد،
اما شبح درعین حال گفت : مخلوقات من نباید چنین کلماتی بر زبان اورند یا چنین تقاضایی از خالق خویش داشته باشند و اگ...

اما او صحبت خدا را قطع کرد و گفت : پس اگر اینطور که عدالت نیست و خالق نبایستی بشاشه به روی مخلوقاتش و صدای پر از درد و اه شان را نشنود ، در همان حال احساس کرد دارد پائین می رود پائین در یک حالت بی وزنی و در فضایی سیاه و پر از * هیچ * اما عجیب بود که برایش اصلا مهم نبود ترسی در دل نداشت و با خود میگفت ، خدا که همیشه جلو *ادم* ظاهر نمی شود ! و در انحال همچنان میشنید که میگفت .
مخلوق من هرگز نباید مرا مورد قضاوت قرار دهد من خدای مهربان و رحیم هستم. فکر کن چند بار از بلا ها و مشکلات در مقابل دشمنان غدار نجاتت دادم ؟
با تمسخر همچنان او درحال سقوط گفت : اه درسته خیلی خوب یادم هست چگونه پسرم و زنم را از من گرفتی چگونه دوستان خوبم را با بدترین شکنجه ها کشتی در حالیکه مادرانشان جز اشک و دعا بدرگاهت کاری نمی توانستند انجام دهند ،یادم هست چگونه بچه های کوچک بیگناه و معصوم را هزاران هزار به قتلگاه فرستادی و بازماندگانشان را به دعا و ثنا برای خودت واداشتی .خاطرات اندوهبار زیادی دارم ،مگر همه ان جنایات به خواست و فرمان تو نبود، چنانچه همیشه خود می گویی بر همه چیز واقفی و هرگز کسی نمی تواند علیه خواست و فرمانت عملی انجام دهد پس بعنوان خالق کدام گورستانی بودی که زجه های کودکان یتیم و دردمند و اه مادران و پدران فرزند از دست داده به ظلم و زور را نمی شنیدی ؟ و چر۰۰۰
که احساس کرد ان شبح نورانی و زیبا تبدیل به شبحی برنگ قرمز شده با دستانی پرقدرت گلویش را فشار می دهد و با طوفانی از خشم می گوید :
جلوی خدایت طلب بخشش کن از حرفهای کفر امیزت جلویم زانو بزن و طلب مغفرت کن تا ببخشمت چرا که من بخشنده و رحیم هستم .
چشمانش دیگر از محبت خالی بود و قرمزی تیره ان را فرا گرفته بود و طوفانی سیاه همراه با رعدی هولناك و تیره ان فضای سیاه و تهی را فرا گرفته بود.
درحالیکه خودش را در سقوطی وحشتناک میدید، تفی برویش انداخت و گفت :
ترجیح می دهم روحم را به شیطان واگذار کنم تا تو و ان عدالت و رحمانیت دروغینت .
همچنان فریادهای غضب الودش را می شنید که میگفت استغفار کن بدرگاه خداوند بخشنده ات . توبه کن در مقابل خدایت و قبول کن نجات دهنده و رحیمت را یا دچار لعنت خواهی شد ، بزحمت می توانست فریادهای خشمگین و عجزش را بشنود .
در سیاهی بی امتداد غرق شده بود اما نمی ترسید و احساس خوبی داشت که بالاخره رودررو با او حرف دلش را زده .

مرغ تخم طلا و اقتصادی که مال خر است

.....ديروز اصغر اقا وارد بقالي اکبر آقا شد و پرسيد: اکبر آقا، تخم مرغ داريد؟ اکبر آقا گفت: با قيمت تخلفي داريم ! اصغر آقا گفت : يعني چي ؟ اکبر آقا گفت : تخم مرغ هم مثل دلار شده، يعني يک قيمت رسمي دارد و يک قيمت غير رسمي. به قيمت غير رسمي تخم مرغ مي گويند قيمت تخلفي ! اصغر آقا کله اي تکان داد و يک شانه تخم مرغ تخلفي خريد و برد منزل. بعد به جرم خريد تخم مرغ تخلفي با همسرش بگو مگو و دعوا کرد و کارشان به قهر و طلاق کشی کشید .

هيچ کدام از ما وقتي آن قصه مرغی که تخم طلا می گذاشت را مي شنيد باور نمي کرد که روزگاري برسد که کسانیکه اقتصاد را مال خر می دانستند و بقال های سرکوچه و محلات به وزارت و وکالت و در راس اقتصاد یک کشور ۷۰ میلیونی برسند بتوانند کاری کنند که تخم مرغ از طلا هم ارزشمند تر شود!! و اين گونه عملا همه مرغهاي عزيز، تخم طلا بگذارند. اين روزها بسياري از کساني که پيش از اين با خريد طلا و سکه، ظرف چند هفته سودهاي کلاني به جيب زده اند، به اين فکر افتاده اند که به جاي سکه بهار آزادي، تخم مرغ بخرند و يکي دو هفته نگه دارند و بعد بفروشند. راستش را بخواهيد سودش از طلا بيشترتر است!
بيست روزي است که تخم مرغ قيمت بالايي پيدا کرده و اگر تا پيش از اين خوردن مرغ کمي تا قسمتي گران بود، حالا کسي نمي تواند به راحتي تخم مرغ را بخورد!بنا به گزارش خبرگزاري ها قيمت يک شانه تخم مرغ 9 هزار تومان شده و به اين ترتيب ظرف کمتر از يک هفته 11 درصد گران شده است!. خوب دیگه اقتصاد مال خره دیگر تو فقط ذوب شو در ولایت سد علی گدا و اداره مملکتو بده دست چراغعلی ها و غلومعلی های بقال قدیم و دکتر های اقتصاد فعلی یه مشت اراذل و لات و نسق گیر قبلی محلات و سرداران فعلی هم حمایتت می کنند امام زمان هم که خودش داره غیابا مملکت را می چرخونه!! دیگه بقیش اینکه چه بلائی سر قشر متوسط و فقیر می اید کاری نداشته باش .

سانسور

.....موضوع سانسور بجرات می توان گفت در تمام دنیا و کشورهای دیکتاتوری رواج دارد حتی تا حدودی در کشورهای غربی که البته نوع ان از بنیان فرق می کند با کشورهای دیکتاتور زده و بخصوص مثل حکومت مستبد مذهبی کشور خودمان ایران که حاکمان غیر قانونی ان هرگز علاقه ای به درز* اطلاعات *ی که هر شهروند بداند نداشته و بدین سبب با تمام قوا سعی می کنند با بخشنامه ها و حتی ماده های به اصطلاح قانونی ! تصویب شده در مجلس انتصابی ! همین قانون اساسی بدردنخور و نیمبند را ظاهرا دور بزنند و خطوط قرمزی را برای روزنامه نگاران و سردبیران روزنامه ها و تلویزیون رسم کنند که عدول از ان موجب بسته شدن روزنامه و مجازاتهای شدید برای مسئولین ان روزنامه شده . از بدو تاسیس حکومت اسلامی در طی این ۳۲ سال چند صد روزنامه امتیاز انها لغو شده و سردبیران انها بجرم های گوناگونی مانند مشوش کردن افکار عمومی ، انتشار موضوعات ضد اسلامی و غیر اخلاقی ،اتهامات بیمورد ! و اقدام علیه امنیت ملی یا در حقیقت اقدام علیه امنیت یک مشت دزد بزندان های طولانی مدت محکوم شدند . دست کم ۹ نهاد و ارگان در حال حاضر وظیفه ی اعمال فشار مستقیم و غیرمستقیم به روزنامه ‏نگاران و مدیران مطبوعات را برای اعمال سانسور و خودسانسوری برعهده دارند. آنان با آگاهی از این امر ‏که جمعی از اهالی مطبوعات با برگزیدن راهبرد بقا و حفظ حیات روزنامه، ادامه ی فعالیت مطبوعاتی ‏برایشان اصل است و مقاومت چندانی در برابر فشارها و رفتارهای غیرقانونی نشان نمی دهند و دامنه ی سانسور و ‏خودسانسوری را گسترش می دهند. ‏به همین سبب هرکس راهی باید بیابد تا بتواند بدون اینکه خطوط قرمزی را که هرروزه پر رنگتر می شود دور بزند و حرفش را بگونه ای بگوش مردم برساند .تعجب نخواهید کرد که بیابید چند نهاد و ارگان و سازمان این شغل کثیف * سانسور* را با صدها کارمند و مخارج سرسام اور از جیب مردم بیچاره به نان شب محتاج انجام می دهند .دریغ و درد که با هزینه های میلیاردی سالانه که برای فقط سانسور کردن هزینه می کنند چند دانشگاه مدرن یا چند صد مدرسه یا چندین بیمارستان مجهز در سال می شود ساخت .

اصلی ترین نهادها و ارگان های درگیر در این ماجرا در حال حاضر شورای عالی امنیت ملی، معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،‏ وزارت اطلاعات،‏ دبیرخانه هیات نظارت بر مطبوعات،‏ دادستانی انقلاب تهران و به ویژه معاونت امنیتی، محاکم مطبوعاتی قوه قضائیه، گروه تخصصی بررسی مطبوعات در حوزه علمیه قم، ‏ واحد ویژه نیروی انتظامی در تهران و استان ها‏ و مسئولان و مقام های مستقر در استان ها ‏هستند.

فضاي تحميل كننده خودسانسوري از همان مبدا، ريشه فكر را مي خشكاند و براي انسان زمينه شوره زار انديشه را تدارك مي بيند. این روزها روزنامه نگاران برای بقا راهی جز خودسانسوری ندارند و امیدشان به این است که هنوز روزنه هایی رو به آینده وجود دارد تا محلی هر چند با سانسور برای بیان حرف های در پرده باشند .

گردان های اراذل و اوباش موتور سوار بسیجی برای سرکوب مردم رونمایی شد

.....سپاه پاسداران برای نخستین‌بار و به طور رسمی از گردان‌های امنیتی «امام علی» بخوان گردانهای اراذل و اوباش بسیجی وحشی در تهران رونمایی کرد.

خبرگزاری فارس گزارش کرده که ۳۱ هزار عضو گردان‌های امنیتی «امام علی» روز جمعه (۱۵ مهر) در «دهکده مقاومت» تجمع کرده و محمدعلی جعفری فرمانده و رئیس بزرگ اوباشان سپاه برای آن‌ها سخنرانی کرده است.

این گردانهای موتور سوار که مجهز به کلت و انواع وسائل ضد شورش هستند در فروردین ماه امسال پس از وقایع انتخابات سال ۱۳۸۸ از سوی فرماندهان سپاه پاسداران تشکیل شده است.

رئیس اوباشان جعفری طبق معمول در این مراسم هدف از راه‌اندازی این گردان‌ها را دفاع از امنیت و پشتیبانی و صادرات عنوان کرد اما کیست که نداند هدف اصلی از راه اندازی و مجهز کردن این اوباشان و متجاوزین و لات های محلات، سرکوب وحشیانه مردم در زمان حضور خیابانی علیه غارت و چپاول اموال و امنیت خودشان است .

این سرکرده مافیای حکومت اسلامی و حافظ منافع اخوندها خطاب به اعضای گردان‌های امنیتی *امام علی* گفته است: وظیفه ما فقط مقابله فیزیکی با حوادث نیست و باید بدانیم که چطور با کسانی که از روی ناآگاهی‌ و یا فریب در این صحنه‌ها( یا اعتراضات مردم ) حاضر شده‌اند، باید برخورد کنیم.»



نیروی‌های بسیج و سپاه در اعتراض‌های مردمی پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ نقش اساسی و محوری داشتند و علی خامنه‌ای رهبر خودخوانده در بار‌ها از عملکرد این نیرو‌ها قدردانی کرده
و همین باعث بوجود امدن رسمی این گردانهای وحشی و مجهز کردنشان به هزاران موتور وارداتی و تعلیم انها بوسیله مستشاران چینی و کره شمالی که در حقیقت استاد سرکوب ها و اعتراضات بحق مردم است شده .