فهرست وبلاگ من

سه‌شنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۹۰

زیبا شناختی دروغ و چرایی دروغ گفتن ما ایرانی ها

....فراگیری دروغ در فرهنگ ایرانی, بدون قصد فریب, بطور خود به خودی و حتی تا حدودی معصومانه صورت میگیرد. سیر این آموزش و پرورش بقدری طبیعی و بدیهی است که تجزیه و تحلیل آن برای فردی خارج از حوزه فرهنگ ایران, تقریبا غیرممکن میباشد. حتی خود فرد ایرانی نمیتواند در مورد میزان سهم خود و سهمی که دیگران در دروغگو گفتن او دارا میباشند, قضاوت درستی داشته باشد


دلایل گفتن این دروغ ها غالبا برای گریز از"قیود"میباشند, که به جای تجدید نظر کردن در آن بندها و قیودهای خود ساخته و خود بافته, فرد ایرانی ترجیح میدهد دروغ بگوید.


دلیل دیگر برای گفتن دروغ, اجتناب در"نه"گفتن و"نه"شنیدن است. زیرا به هر دلیلی* انسان ایرانی *علاقه به زندگی بر روی زمین واقعی را ندارد. او بجای آنکه واقعیت را بپذیرد و بروفق مراد خود بسازد, به یک واژه واهی به نام"امید"دل میبندد و با پرهیز از صراحت, آن را مبدل به مفهومی گسترده کرده تا آرزوهایش را در ظروف خالی اش تکثیر نماید.
.

در اینجا "دروغِ به خود" صورتی زیبا یافته و "واقعیت" در "خیال خوش" استحاله می یابد, بدون آنکه در عالم واقع تغییری حاصل شده باشد.

بدینوسیله نه تنها آدم برای پرهیز از مواجهه شدن با واقعیات, به زیبا سازی دروغ روی آورده, بلکه از زیر بار مسئولیت نیز شانه خالی کرده است. زیرا"نه"گفتن تصمیمی است قطعی, زنده و پویا. به همین دلیل نیز آرزو بر باد ده میباشد. که در اغلب اوقات نشان در عدم توافق با شخص درخواست کننده دارد, یا لااقل اینطور تلقی میشود. لذا تبعاتی بدنبال خواهد داشت مبنی بر از دست دادن دوست یا تراشیدن دشمن, که بدتر از این دو, جنبه اخلاقی و وجدانی آن میباشد.
در فرهنگ ما, حتی در فرهنگ اداری, که میبایست صرفا مجری"قانون"باشد, از دادن پاسخ صریح به ارباب رجوع اجتناب میکنند, که بدین وسیله به اصطلاح عام
"او را سر کار میگذارند". لذا همه چیز بر اساس"روابط"شکل میگیرد و چیزی به نام"ضوابط"به مرور زمان رنگ میبازد. در اینجا نقش سمپاتی/آنتیپاتی بسیار پر رنگ تر میشود. نتیجه آنکه یا بین کارمند و ارباب رجوع دوستی ایجاد میشود یا تا سر حد نارضایتی و خصومت پیش میرود.
چون روابط ما ایرانیان ناشفاف و آلوده به تظاهر و ریا میباشد,"قسم"خوردن که وسیله ای خشن برای"باوراندن"به دیگری میباشد, از ضروریات اجتناب ناپذیر زندگی ما میگردد. و از آنجائیکه مردم از پذیرفتن مسئولیت وحشت دارند, لذا با رفتار نه/آریِ خود مجبور به تقسیم "حقیقت" میگردند, که نتیجه این تقسیم بندی چیزی جزء بی نظمی و اغتشاش و رفتار خودسرانه نخواهد بود. طرف دیگر مدال قسم, الزاما طلب بخشش میباشد, که در اشکال مختلفی همچون: زیارت کردن قدیسین, نماز خواندن و نذورات مختلف میباشد. که بخشی از این افعال برای دفاع از خود در برابر خدا و وحشت از آتش جهنم او بوده که میگوید* دروغگو دشمن خداست!*. هر چند در تشیع"تقیه", یعنی شکلی از اشکال دروغ جایز میباشد.
و اما زمان"حال"در فرهنگ ما نسبت به دو زمان آینده و گذشته, دارای اهمیت کمتری است.
ما در زمان حال, همواره جا خالی میدهیم و بدین طریق از خود سلب مسئولیت میکنیم
ناچارا ایده ای که میبایست در زمان حال به فعل میرسید, با گفتن سمبلیک
انشاء الله * به زمان آینده موکول میشود*.

اما تجربه به ما نشان میدهد که غالبا چنین آرزوهائی بخاطر"جابجائی زمان"برآورده نمیشوند. بهمین دلیل پس از ناکامی حاصله, بجای هر تدبیر تازه, خود را به درون زمانی دیگر- یعنی"زمان گذشته"پرتاب میکنیم و دچار نوستالژی Nostalgia میشویم. از گذشته ها که در حقیت همان زمان های حال از دست داده هستند, یعنی زمان جاخالی دادن ها, با حیرت و حسرت یاد میکنیم. در اینجا بر خلاف آفرینش هنر فتوریستی, که پر از خیال و سرعت و جنون و جوانی بود, به قعر و قبر گذشته فرو میرویم و خود را به"پیری"میزنیم و هنری نوستالژیک میآفرینیم. یعنی هنر دلتنگی, حیرت و حسرت!.

باید گفت:
با احتساب جاخالی دادن هایمان در تاریخ, شاید سن مفید ایران زمین به پانصد سال هم نرسد!.

....کوتاه شده ،نوشته اسیه معمار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر