....در قسمت اول و همینجا توضیح نسبتا کوتاهی از علی دیزایی دادم و حال قسمت دوم و شرحی دیگر بر انچه گذشت .
۳ بار فرمانده پلیس ایرانی سابق لندن قبلا به دادگاه فرا خوانده شده و هر سه بار محکوم و سپس با استیناف در دادگاه دوم از تمامی اتهامات تبرئه ، اتهامات از سو استفاده از لباس پلیس برای مقاصد شخصی شروع شده تا ارتباط با فاحشه ها تا جلوگیری و سد راه قانون شدن ،تا جاسوسی برای حکومت اسلامی تا حتی نهار و شام مجانی در رستورانهای ایرانی و این اخرین که دستگیری فردی عرب بخاطر طراحی وبسایت که ظاهرا پول ان را نپرداخته و او را بدون دلیل و دستگیر کرده و البته هم او بعدها از تمامی اتهامات وارده تبرئه شده و خسارت هم گرفته که حقش بوده ،صحبتها و شایعات زیاد است که پلیس لندن همیشه بدنبال پاپوشی برای علی دیزایی بوده و نژادپرستی هنوز در اداره پلیس وجود دارد ، حال گذشته از صحت یا بی اساس بودن این اتهامات به پلیس می خواهم به یک چیز بسنده کنم و انهم رفتار ما ایرانیان است .توضیح بیشتری بدهم .
طبق قوانین اداره پلیس ، افسران پلیس حق گرفتن هیچگونه چیزی حتی هدیه را ندارند و این * چیز*ها هم بسیارند و جرم است گرفتن ان .حال مجسم کنید اقای دیزایی در وقت استراحت برای خوردن غذا هوس رفتن به رستوران ایرانی را می کند تا چلوکباب بخورد طفلک تغصیر ندارد که دلش می خواهد .صاحب رستوران هم سنگ تمام می گذارد! که از مشخصات ما ایرانیان است که فرق می گذاریم بین ادم ها بنا به موقعیت انها و موقع پرداخت صورتحساب است که مشکلات اغاز می شود از تعارفات ایرانی بگیر تا من بمیرم ، تو بمیری .اینجوری بگویم .
علی دیزایی : خیلی غذا خوب بود متشکرم لطفا صورتحساب
صاحب رستوران :نوش جانتان امیدوارم که لذت برده باشید حتما دوباره تشریف بیارید .
علی ...: حتما ، چقدر میشه صورتحساب ؟
صاحب رستوران :ای بابا خجالتمان می دهید یکبار اومدین اینجا مهمان من هستید !
علی .. :خواهش می کنم محبت دارید ولی باید پرداخت کنم نمی ..
صاحب رستوران با قطع کردن صحبت او : بجون بچه هام اگه یکبار دیگه اسم صورتحساب رو بیارید دلخور میشم .
علی ...: ولی
صاحب رستوران :ولی ملی نداریم جناب سرهنگ ! مهمون مایید .
علی ..: بخدا محبت دارید ولی من باید پرداخت کنم
صاحب رستوران :قبول ولی دفعه بعد .
علی ..: اما
صاحب رستوران :اما بی اما جون من تشریف ببرید .
علی .. :نه من باید طبق قانون پول غذا را بدهم
صاحب رستوران :می دهید ! جای دوری نمی ره! دفعه بعد .
علی با قیافه شکست خورده :ولی اگه بفهمن..
صحیح نیست درضمن دیرم شده باید برگردم سر پستم و ..
صاحب رستوران : برو جناب سرهنگ ، برو تا دیرت نشده ! ولی اگه اسم پولو بیاری نه من نه شما .
علی ..درحالیكه خیلی دیرش شده و عجله در رفتن دارد می گوید : من می روم چون واقعا تاخیر دارم ولی دفعه بعد پول این غذا را هم کم اضافه کنید به صورتحساب من .
صاحب رستوران با نیشخندی میگوید : حتما جناب سرهنگ ، حتما .
بدین سان و به همین اسانی از قانونی تخطی شده و فاجعه ای ناخواسته در اینده برای شخصی بوجود می اورد و باز هم در موقعیت های گوناگون و باز هم ففط بخاطر روی ماه جناب سرهنگ !! و احتمال اینکه شاید در اینده * جناب سرهنگ * بدردم خورد !.
و در خاتمه بازوی* پلیس داخلی* اداره هم همیشه گوش بزنگ برای چنین مواردی .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر