اينجا ايران است و هر كاري كه در دنيا انجام نميشود يا نبايد انجام شود، اينجا مباح است و در بسياري از مواقع، عين صواب. بعضاً حتي ثواب هم دارد! اينان خود را «موظف و مكلف» به اجراي قانون نميدانند بلكه «خودشان» را قانون ميدانند و قانون را موظف به پيروي از خويشتن. اينجا ايران است. فقط همين!
اين امر، چيزي نيست كه امروز به ناگهان بر راقم اين سطور يا شماي خواننده الهام شده باشد. سالهاست كه در بر روي همين پاشنه ميچرخد و هر روز بدتر از ديروز شاهد سقوط حداقلهاي انسانيت در ايران هستيم كه اگر در تمامي كره زمين و جاي ديگري غير از ايران رخ ميداد، داد و فرياد همين دولت، گوش فلك را كر و چشم عالم را كور ميكرد كه «كجاييد كه كشتند و خوردند و بردند و پس نياوردند»! از ايستادگي مبارك و قذافي و بنعلي و ... در برابر تغييراتي كه مردمشان خواستهاند ايراد ميگيرند، انگار نه انگار كه خودشان همچون ديواري از زمين تا سماوات در برابر حداقل خواستههاي مردم خود در همين ايران خودمان ايستادند و با پررويي تمام، مردم سرتاپا ايراني را مشتي مزدور خارجي و معتاد و دزد يا اراذل و اوباش خطاب كرده و تير خلاص بر جنازه انسانيت در ايران را با متصف كردن مردم به «خس و خاشاك» شليك كردند.
البته اين قصه هميشگي (يعني غاز بودن مرغ همسايه) در ايران مسبوق به سابقه است و حرجي بر اينان نيست كه هرچه بر سر ما آمد و ميآيد از همين دودستگيها و انشعابات و اختلافات ميان خودمان است كه هيچ وقت - تاكيد ميكنم هيچ وقت - نخواستيم به يك توافق كلي و اوليه برسيم، موقعيت خود را تثبيت كنيم و سپس بر سر جزئيات امر (كه طبيعتاً دستمايه بسياري از اختلافات بوده و هست) بحث و رايزني كنيم و به يك نقطه اشتراك بين طرفين برسيم. شدهايم يك مشت «خدا» كه حتي به «پيغمبر» بودن نيز رضايت نميدهيم، چه رسد به اين كه بخواهيم «انسانِ مخلوق خدا» باشيم. بشكند دست سازنده اين طبل «منم» كه چنين تخم لقي را در دهان ما كاشت و ما نيز آن را با حرافي خود شكانديم و ديگر هيچ سنگي روي سنگ ديگر بند نشد كه نشد.
بميرد اين «خودخواهي» در ما، يا اگر نميميرد، ما بميريم با آن، مگر نسل ديگري بيايد، فارغ از خودخواهي و منمهايي كه از هر گوشه دنيا از دهان ايرانيان بيرون ميآيد يك «ما»ي واحد را شاهد باشيم كه اين قدر حسرت به دل نمانيم به خاطر يك بار (فقط يك بار) اجماع مخالفان «نظام»ي كه مسئولانش با گره زدن خود به دين و پيغمبر و خدا و مايه گذاشتن از احاديث و روايات و حتي آيات قرآن جهت تثبيت جاي پاي خود، چنان سوار بر گرده مردم شدهاند كه به هيچ وجه منالوجوه از مركب محترم خود (مردم) پايين نميآيند كه نميآيند.
تقصيري هم ندارند، يك ماه را با چند پاپاسي در يك حجره نمور و تاريك سر كردن كجا و توليت آستان قدس رضوي (مشهد) با پولهايي كه هيچ وقت هيچ سازماني نتوانست از مقدار وجوه واريز شده به حساب امثال واعظ طبسي و خانواده محترم (!) سر در بياورد.
احتلام در خواب شب توسط روياهاي مربوط به حرامهاي ديني كه حداقل در خواب براي آنان حلال شده و دوش گرفتن سرپايي در حمامي چرك و تاريك كجا و دريافت وجوهي تحت عنوان «سهم امام» و ناخنك زدن به آنها كه موجب ساخت برجها و ويلاهاي رويايي براي حضرات شده كه هر اتاقش، حمامي مجهز به وان، بسيار شيك و امروزي دارد كجا؟ در اين ساختمانها كه با پول مردم و به نان اسلام و از سهم امام براي اينان ساخته شده، ديگر «احتلام» معنايي ندارد. «تعدد زوجات» است كه نشاندهنده قدرت مردانگي اين نامردان است.
برگرفته از گویا .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر