.....زندگی داشت براه خودش می رفت به راهی متعادل و معمول , بال خوشحالی اگر در هر خانه ای پر پر نمی زد اما امید وجود داشت , دزده دیوار پیمایی می کرد و مسلمونش نماز داریشو می کرد و عرقخور استکان داریشو و بسلامتی همه بالا می رفت تا اینکه چرخ فلک از بد روزگار مکانیکش یه روز یادش رفت که روغن کاریش کند و اتفاقی که نباید می افتاد , افتاد و یکی از چرخ هاش شکست .از بد حادثه اون یکی چرخ شکسته مال مامان ایران بود !, یهو چی شد هیچکی نمی دونه یا اگه می دونه مثه اون فیله که اومد اب بخوره افتاد و دندوش شکست فعلان دندون درد داره و حرف نمی زنه ! کجای داستان بودیم اها یهو دیدیم که گفتند , اقا دیوه که اتفاقا خوش رو و خوش لباس هم بود رفته و فرشته ای که چشاش سرخ و بی احساس بود در امد و از همون روز اولم عجبا که یه راست رفت سراغ قبرستون ! و گفت که ای مردم چه نشسته اید که اقا دیوه شما ها رو بدبخت کرده بود و من امده ام که شما را به روزهای گذشته و عقب ببرم ولی نگفت که چه قدر عقب ! و مردم هم مثه فرشته ندیده ها همه دیوانه وار ستایشش کردند و در اسمان ها و کرات دیگر دیدنش و طبق سنت و رسمشون !! فرشته وارونه پوش رو رو سرشون حلوا حلوا کردند و هر چی قدرت و شوکت بود تو طبق اخلاص ! گذاشتند جلوش , همین بود که فرشته که خوب بود اگه خدا هم بود با این همه سخاوت مردم می شد فرشته مطلقه اسلامی ! که خب شد و از چنتش چیزی در اورد بنام ولایت وقیح اه ببخشید فقیه و پشت بندش هم گفت جمهوری اسلامی اری یا خیر فقط همین یه کلمه ساده , ساده مثه موقعی که اومد بعد از قرنها مردگی در جواب گفت اباد ........ادامه دارد*هیچی* , بگذریم می دونیم که فرشته ها همشون قراول یساول دارند که همون حلزون های یواش برو یواش بیا که گربه شاخشون نزنه یا اخون های دیگه بودند که سال های سال منتظر چنین زمانی بودند که بر خر دجال شانس سوار شوند , کی می دونست که اگه سوار شدند تا خر !! بیچاره رو نکشند ,پایین بیا نیستند این بود که هر روز جای پای نکبت زدشان را محکمتر میکردند تا وقتی که فرشته مرد !! خر مراد رو از دست ندند . چی بگم که تا همین جاشم مامان ایران زار و زار گریه می کرد و اشک می ریخت و کاری هم ازش برخواسثه نبود میدید که که بچه های گلش را هر روز بیگانه پرست کینه ای پر پر می کنه و قبرستونا رو اباد .........ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر