فهرست وبلاگ من

شنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۰

داستانی واقعی از زندگی ما تبعیدی ها / قسمت اول

.....بهش میگم اخه چکار کنم ،تو یه راه جلو پام بزار ؟
میگه : اگه بیل زن بودم باغ خودمو بیل میزدم .
میگم :مگه تو هم درد منو داری ؟
میگه : ای بابا ،درد ، درده دیگه شاخ و دم مگه داره ؟ همه درد دارند بگرد دنبال ادم بی درد پیدا نمی کنی. تو یجای کارت میلنگه ،من جای دیگم شوخی هم نمیکنم
میگم :ظاهرا که وضعت میزونه و میزنم به اهن دم دستم بجای تخته
نگاهم میکنه جوریکه انگار ۲ روزه رفیقیم ! میگه :
چند ساله همدیگرو میشناسیم ؟
میگم : چطور ؟ خوب سالهاست چه میدون

م ۲۰ ساله و بشوخی میگم غیر شباش
میگه راست و حسینی بگو چطوری منو دیدی ؟ ، سالهاست که تو این خارجیم لااقل رک بودنو یاد گرفتیم ، نگرفتیم ؟
میگمم : تا اونجایی که میشناسمت ادم بدی نیستی واسه خودت بیزینس داری زن و بچه ات کنارتند یپاتم اینجا و پای دیگتم ایرانه و اضافه میکنم ولی با همه اختلافات عقیده ای که داریم ولی بعنوان دوست ،دوستت دارم .
میگه :میدونم حرف دلتو زدی ممنون .اگه چیزی دارم همش بخاطر راهنمایی های تو بوده و کمک های فکریت ،حالام یکباره دیگه ازت کمک میخوام !
گفتم :برای یکبار هم که شده اومدم اینجا اگه بشه تو بمن کمک کنی
گفت : تو کمک نمی خوای چون یه ادم یه لا قبایی ونه دلبستگی به پول داری و نه به دنیا و خوش بحالت اینو از ته دلم میگم از هفت دنیا ازاد و راحتی .تا داری خرج میکنی موقعی هم که تموم شد غمت نیست چون اینجور زندگی را قبول داری و مسئولیت زن و بخصوص بچه و چیزای دیگرو نداری
گفتمش : خب حالا دیگه چا غان نکن بگو دردت چیه ؟
گفت : عاشق شدم بدجوری ، موندم چکار کنم !
گفتمم : نکنه پای همون دختره پولیشی تو کاره ،همونی که باهات کار میکنه ؟
گفت :ناکس تو از کجا فهمیدی ؟
گفتم :دیدمت باهاش چند بار تو ماشینت ، خر که بنظر نمی یام ؟ اگه بنظر میام تا برم خودمو با یه اسب تاق بزنم اضافشم تو بدی ؟
گفت :زنم وبال گردنم شده ،ولی نه اینکه مخالفه ! فهمیده حتی چند روز پیش اومدم خونه دیدم راحت دوتاشون نشستند دل میدند و قلوه میگیرند حتی زنم براش بلیط کنسرت ابی را هم براش خریده که همگی !! با هم بریم کنسرت .
گفتم : شوخی میکنی ؟
گفت :بجون ارمان( پسرش) نه
گفتم :مگه میشه ؟
گفت : نه حتما یه کلکی تو کار زنم هست وگرنه کاتیا دختر صاف وصادقیه
......ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر