...دیروز همینجور که راه می رفتم، با خودم فکر میکردم و مثه دیوونه ها بلند بلند با خودم حرف میزدم (دیگه عادت شده) که اخر و عاقبت کار ما با این ادمخوران حاکم چی میشه و چی در انتظارمون خواهد بود ولی هرچه بالا و پایین میکردم کمتر احساس خوبی بهم دست میداد ، جنگ وجدالی بود بین خودم و خودم ! میگفتم هر موقع زنگ میزنم ایران از دوست و اشنا و خانواده ، همش میگند نه بابا اینجا خوب شده مثه اون موقع که رفتی ، (اوایل دهه ۶۰
نیست) و همه چی تعغیر کرده ! ، دوستان و بسیار افراد دیگری که به ایران سفر کرده اند هم از تعغیر محیط و فضا میگند و اضافه میکنند که اگه تو ایران پول داشته باشی همه چی برات مهیاست ! وقتی از ازادی حرف میزنم که ایا ازادی هم وجود داره ؟ همه بدون استسناء یکمی لب ورچین میشندو میگند: ای بابا سرت تو کار خودت باشه، ازادی که عشق و حالتو بکنی ! دیگه مرگ میخوای همونجا که هستی بمیر که ازادی ! و من می مونم و یه دنیا دلمردگی و دلشورگی که قرار نبود تبعید خود خواسته من و امثال من اینهمه سال طولانی بشه . نگاه میکنم طبقه محروم جامعه که اکثرا از فرط فقر و بدبختی و نااگاهی مجبور شدند تن به دریوزگان حاکم بدهند و بخاطر لقمه نانی خونالود در خدمت انان باشند ، طبقه متوسط جامعه نیز با همه نارضایتی از شرایط موجود و داشتن دو سه شغل تن به رضای بی انصاف روزگار دادندو دیگه بریدند ، طبقه ثروتمند و پولدار هم که روزبروز پروار تر میشوند و با دلالی و شغلهای کاذب دیگه نمیخوان وضعیت عوض بشه ولی با تمامی این حرفها با خودم میگم اگر چنین است پس چرا همه ناراضی از وضعیت موجودند ؟ چرا ۹۰ درصد اونا میخوان این شرایط عوض بشه ؟! . البته که ببخشید الاغ تشریف ندارم جواب سوال را دارم و خوبشم دارم اونم اسمش هست * مسئولیت * و چیز دیگری هم نیست .از موقعی که چشم بدنیا باز کردیم هرگز تو خانواده یا مدرسه از * مسئولیت * و هزینه ای که بایستی بعضی مواقع براش بدیم با ما سخن نگفتند و ما را با مسئولیت هایی که در بزنگاه زندگی سراغمان میاد اشنا نکردند بلکه برعکس همیشه راهی را یادمون دادند که با * زرنگی * از زیر بارش در رویم و این از زیر بار مسئولیت در رفتن یا * زرنگی * خودش شده یک امتیاز ! یک هوش خدا دادی ! و چه احساس خوبی ! برا صاحبش داره و چه به به چهچه ای از اطرافیان و شده یجورایی *مدل* اجتماعی! .سالهاست که ایرانیان جدیدی را میبینم که تازه از ایران امده اند ، انجاست که وقتی مدتی را باهاشان سر میکنی به عمق فاجعه ای که رژیم اسلامی در طی این سالهای سیاه بر مردم تحمیل کرده با خبر میشوی انگار از سیاره ای دیگر اومدند دو رویی و دو شخصیتی یکی از ارکان زندگیشون شده ،اصلا نمیتونی مثل دیگران باهاشون احساس ارتباط کنی ،نمیتونی اعتمادی بهشون داشته باشی پشتت را بهشون کردی خنجره که بدون اینکه بفهمی و مهمتر اینکه حتی خودشون بفهمند چرا تا دسته احساس میکنی تو پشتته !بخودت میگی : مگه جز راهنمایی و کمک و راه انداختن کارشون زحمتی هم براشون درست کردم ؟
جواب منفیه ، پس چرا ؟ ، چرا اینقدر با هم دشمنیم چرا اینقدر حسادت چرا اینقدر احساس تنهایی ؟ و چرا هاییکه پاسخی مطمئن برایشان نداری . به جرات تمام میگم تنها و تنها اقلیت نژادی هستیم در خارج از کشور که هیچگونه محلی برای جمع شدن و گردهمایی و محلی برای دوستیابی نداریم ، تنها کشوری هستیم که علاقه ای به هموطن خود نداریم ،خیلی زور بزنیم یکی دوتا سازمان خیریه درست کردیم که پول یا بودجه ای از کشور میزبان بگیریم و با ارباب رجوع ! با توهین برخورد و زیر چشمی با بی اعتمادی نگاهشان کنیم بدون اینکه بخواهیم بدانیم که دردشان چیست و بغض این است که این برخوردها دو طرفه است . ملیت های دیگر حتی از افریقایی بگیر تا اسیایی و همین ترکیه ای ها صد ها محل تجمع دارند از کلابهای مختلف بگیر تا دنسینگ ها و محل های شعر خوانی و اجتماعات سیاسی و تفریحی هرجایی که گیرشون بیاد تبدیلش میکنند به * پاتوق * برای هموطنانشان ، اما ما ؟ شعارمان و اعتقادمان این است * میخوای راحت باشی و صدمه نخوری از ایرانی هموطن خودت فاصله بگیر * . برگردیم به مورد بالاتر یعنی مسئولیت داشتن و موضوع این است که منصفانه تنها از دیگران خرده نمی گیرم حتی در افراد خانواده خودم هم که زیاد وقتی نیست که امده اند بسیار این بی مسئولیتی و انداختن مشکلات پیش امده بدوش دیگران را اغلبا دیده ام ،کاری یا چیزیکه اشتباها یا غیر عامدانه انجام گرفته و نیاز فقط به گفتن * متاسفم * را دارد چنان به موضوعی حاد تبدیل میکنند که باعث کدورت فی مابین میشوند و یا* تعارفات ایرانی* که جایگاه و مفهومی در اینجا ندارد چنان میشود که مشکلات زیادی پیش میاورد که در جای خودش به ان میرسم.
در انتها فقط به این نکته بسنده میکنم که مشکلات و ضعف فرهنگی بسیار زیادی داریم و تا انها را ریشه کن نکنیم در اینده اش همان اش است و کاسه همان کاسه .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر