......آن دسته از تحلیلگران و تاریخ نگارانی که معتقدند انقلاب اسلامی سال 57 تنها به خاطر عوامل داخلی و برآمده از نیازهای آن روز جامعه ایران بوده، تحلیلی یک سویه و ناقص ارائه می کنند. در زمینه مسائل سیاسی، رخدادهای تاریخی، تحولات اقتصادی و پویش های اجتماعی همواره باید «کلیه متغیرها» مورد ارزیابی و شناسایی قرار گیرد.
در هیچ دوره تاریخی در طول تاریخ معاصر کشورمان به اندازه اواخر عصر پهلوی ایران آماده توسعه سیاسی و دموکراسی نبوده است. عناصر و مولفه هایی مانند رشد و توسعه اقتصادی، پدید آمدن طبقه متوسط، جهت گیری دولت های دوره پهلوی به طرف نوسازی اقتصادی، وجود دادگستری عرفی، آزادی های اجتماعی و به رسمیت شناخته شدن تدریجی حقوق زنان، شکل گیری تدریجی بخش خصوصی در امور اقتصادی و رابطه عادی با جهان، همگی «پیش زمینه های» دموکراسی سازی و نهادینه شدن دولت مدرن به حساب می آیند، ضمن آن که تاریخ اروپا نیز نشان می دهد «پس از» تشکیل دولت های مطلقه نوساز بود که نطفه های اولیه دمکراسی و حکومت مبتنی بر اراده مردم در اروپا شکل گرفتند.
در حالی که هنوز بسیاری از روشنفکران دوره پهلوی در کافه فیروز با جلال آل احمد فالوده سیاسی می خوردند، چریک های کافه نشین صلوات سیاسی می فرستادند، چریکهای خیابانی در اردوگاهها دوره می دیدند، دانشجویان به اصطلاح روشنفکر پای درس شریعتی در حسینیه ارشاد می نشستند و بینندگان تلویزیونی شب هنگام با دیدن سریال دایی جان ناپلئون لبخند سیاسی می زدند، بسیاری از طرح ها برای ورود ایران به عصر «هیچ» در حال طراحی و برنامه ریزی شدن بود
جا دارد یک بار تحلیلگران، سازمان ها و احزاب سیاسی ایران با کنار گذاشتن بغض های سیاسی از خود بپرسند چه شد که ایران به جای پیشرفت و گام برداشتن به سوی آینده، وارد «عصر تاریکی» شد؟ چه کسانی ایرانی ها را به عقب سوق دادند تا آنها را وارد این دوران قرون وسطایی کنند؟ چرا باید ایران را از سکولاریسم، ناسیونالیسم و مدرنیسم جدا می ساختند؟
یک بار هم که شده گروه های چپ از خود بپرسند چه شد «رفیق کیانوری» خمینی را یک سیاستمدار پیشرو یافت! نیروهای ملی گرا از خود سوال کنند چرا به جای همکاری با شاپور بختیار برای آمدن «آقا» فرش قرمز پهن کردند و آمدن خمینی را طلوع خورشید از غرب نامیدند! طرفداران اسلام سنتی بپرسند چرا روحانیون سنتی که مخالف ولایت فقیه بودند نتوانستند جلوی ابزار شدن اسلام را بگیرند؟
در طول تاریخ انقلاب ها هیچ گاه به این اندازه «رژیم پیشین» از«رژیم فعلی» محبوب تر نبوده است. نه لویی شانزدهم بعد از انقلاب فرانسه و نه خاندان رومانوف در روسیه پس از انقلاب بلشویکی هرگز به اندازه پهلوی ها محبوب نشدند. هرچند در سال 57 خاندان پهلوی از ایران رفت اما ارزش های دوره پهلوی هرگز از ایران نرفت. امروز پس از سی و سه سال اکثر گروه های سیاسی سکولاریسم را فریاد می زنند. ملی گرایی نه کفر که افتخار ایرانیان است و صنعتی شدن، رشد اقتصادی و مدرن سازی یک نیاز ملموس برای مردم است. این ارزشهای باقی مانده از دوران پهلوی تنها در یک حکومت دموکراتیک است که می تواند راه درستِ ساختنِ ایرانِ آینده باشد.
کوتاه شده از کورش تهران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر