فهرست وبلاگ من

یکشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۹۰

چنان دل کندم از دنیا ، که شکلم شکل تنهاییست



....عضی موقع ها چنان غم می گیرتم که جز با بغض و حسرت و گریه باز نمی شه ،یعنی کاری دیگه نمی شه کرد انگار داری خفه می شی بازم چاکر طبیعتم که گریه رو چاشنیش کرد که سبک بشیم وگرنه ما ادما همه یا با بغض تو گلو خفه می شدیم یا اینقدر فشار غم زیاد می شد که همه خودکشی می کردیم . اون زمان موقعی که اومدم بیرون مطمئن ! بودم به پنج سال نمی کشه بر می گردم ایران ، میگفتم بخودم که این رژیم انگلی زور بزنه پنج سال فقط پنج سال ناقابل بتونند حکومت کنند و اه که چه پنج سال سختی بود مخصوصا اون اوایلش غم غربت دوری از خانواده ،دوست و رفیق و اشنا خیلی سخت بود ولی زمان راه خودشو می رفت بی اعتنا که کی وچی هستی ،یهو پنج سال شد ده سال ، ده سال شد بیست سال و بیست سال زبونم لال و چشمم کور مرگم تماشایی ، داره میشه انگار .... ، و حالا هم* نه در غربت دلم شاد است و نه رویی در وطن دارم * از همه جا رانده مثل خیلی های دیگه .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر