....ای لعنت بشما ، ای نفرین ابدی بر شما که قلبتان از سنگ خاراست . چطور دلتان می اید با کودکی که تنها ۵ سال دارد چنین رفتار کنید ؟ ای تف بر شما و مذهب کثیفتان که جز درد ورنج ارمغانی بهمراه خویش نیاورد .بر سرزمینی نشسته ایم که باید گدایی حق خویش را کنیم و کسانیکه فکر میکنند این مخازن نفت و گاز کانهای ذیقیمت و جنگلهای سبز ارثیه پدریشان هست ! دریغا که دیگر مردی نیست در بینمان .دریغا .
.....پدر این دختر بچه –یگانه – میگوید: چون کسي را ندارم مجبورم دخترم را روزانه به سر ساختمان بیاورم که با توجه به اینکه زمان رفت و آمدم به شهر مامازن 6 ساعت است به شدت دخترم خسته و اذیت می شود.
او میگوید: در مامازن یک اتاق اجاره کرده که ماهانه 100 هزار تومان اجاره میدهد.
پدر یگانه میگوید: به دليل اينكه يگانه را روزها سر ساختمان ميآورم، او نيز پا به پاي من كار ميكند و فعاليتهاي سبكي همچون حمل كيسههاي مصالح ساختماني را انجام ميدهد. او میگوید: یگانه چند روز پیش به خاطر گرد و خاک ناشی از گچ و سیمان مریض شده و یک شب تمام تب کرده است.
این کارگر كوچك ساختمانی امیدوار است که مسوولان و شرکتهای ساختمانی برای استخدام پدرش به عنوان یک سرایهدار از خانوادهاش حمايت مالي كنند.
متن زیرگفتوگو با این کودک 5 ساله است، دختری که اگر چه فقیر است، اما پدرش برای تربیت او نهایت تلاش خود را کرده است.
یگانه! چرا اینجا کار میکنی؟
پدرم مریض است و پول نداریم. من هر روز با او میآیم که در خانه تنها نباشم. پدرم پایش درد میکند هر وقت کیسههای سیمان را بلند میکند اذیت میشود و شبها از شدت درد خوابش نمیبرد. من زور ندارم، اما کمکش میکنم که کمتر اذیت شود.
خانهتان کجاست؟
خیلی دور است ما در خانهمان یخچال و تلویزیون و تلفن نداریم.
چرا پیش مادربزرگ یا خالهات نمیروی؟
مادرم مرده است. تازه مادربزرگم هم مرده و خاله و عمه هم ندارم.
چه درخواستي از مسوولان داري؟
پدرم نمیتواند کار کند، اما اگر کار نکند پول نداريم. هیچ کس کمکمان نمیکند.
پدرم میگوید اگر سرایدار یک ساختمان شود زندگیمان خوب میشود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر