فهرست وبلاگ من

پنجشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۹۰

سر تعظیم فرود می اورم برای گلستان پرپر شده ام .

....به احترام تمامی انسانهایی که بخاطر *ازادی *و ازاد شدن من و تو از چنگال خونخواران حاکم چه در زندانها و با طناب دار ،یا تیرباران و یا زیر شکنجه های هولناك ویا در خیابان ها با مشت گره کرده پرپر شدند ، جان شیرینشان را از دست دادند، سر تعظیم و همچنین سری از خجالت فرو اورده چراكه نتوانستم راهشان را که همانا *ازادی * باشد بدرستی دنبال کنم ، سرم را به خجالت پایین نگه میدارم چراكه توانایی نگاهی هرچند اندک به چشمان بازماندگان شان را ندارم، سرم را از خجالت پایین نگه میدارم چون اعتراف میکنم فقط بازیگری بوده ام که باید رلی را برای چند ساعت در خیابان بعهده بگیرم انهم با احتیاط فراوان، بعد برگردم بخانه ام و به امورات زندگیم رسیدگی ! کنم * تا شاید وقتی دیگر *، سرم را پایین میگیرم تا نگاهم با چشمان خجالت زده دیگری روبرو نشود ، سرم را از خجالت پایین میگیرم چون شاید عادتم دادند که سربزیر !! باشم ،اما شگفتیم در این است چرا عده ای سرشان پایین نیست و با سینه های جلو داده حرکت میکنند ؟ ....... اه لعنتی ...... حال میفهمم چرا* هشیاری *، تنها فرق مابین ما همین بایستی باشد و همچنین شکست پی در پی ما . هشیاری یا اگاهی بله بله خودشه ،غیر از این نیست یعنی نباید باشد ، بله پاشنه اشیل انها همین است ، نقطه ضعف انها همین است . مقداری از اظطرابم کم میشود ولی بلافاصله بشدت منقلب میشوم از فکر وحشتناکی که مثل بختک خودشو یکهویی برویم انداخت ، بخودم میگویم خوب اگر من ادعای هشیاری دارم پس علت محتاط بودنم ، واهمه ام در اعتراضات جمعی خیابانی چیست ؟ ،ایا تردید دارم در هدفم ؟ یا از دستگیر شدن و محبوس شدن واهمه دارم ؟ ......نه نه باید بدانم بایستی با ضعفم اشنا شوم بایستی بدانم چرا و چرا احساس خفت دارم ؟، اره بگو بگو ، بگو اعتراف کن که چه چیز است ...... * ترس * است همیشه ترس بوده بگذار با ترست اشنا شوی بگذار بشناسیش بفهمش که از کجا نشانه دارد و چطور در تو رسوخ کرده این قدم اول و بزرگیست که برای شناخت خودت برمیداری اره شروع کن ،شروع کن ..... . قدم زنان مدتها به ان فکر می کردم........ از ان روز مدتهاست گذشته احساس سبکی میکنم انگار باری را از پشتم برزمین نهاده ام ، همان بار سنگینی که مجبورم میکرد سرم را از خجالت پایین بگیرم و به کسی نگاه نکنم دیگر چنان نیست در خیابان با چشمانی راسخ و شانه هایی صاف حرکت میکنم .



اما هنوزم سرم را بعضی مواقع با دیدن چهره ای پرپر شده بعلامت تعظیم فرود می اورم و در همان حال مشتم را گره کرده تر تا اینبار بر فرق دشمنان ازادیم بکوبم
خوشحالم خیلی خوشحالم .

۱ نظر:

  1. هرگز نتوانستم برای دومین بار کلیپ مرگ نداا را تماشا کنم.

    پاسخحذف